Part 16
Part 16
ب.ا :دخترم عه تو کیی
کوک :سلام پدر من جنکوکم دوست پسر دخترتون
ات :ای وای بدبخت شدم
م.ا: اوه ات چه دوست پسر جذابی داری
ات: عه ماماننن
م.ا :ببین میگم میری کره برامون شوهر پیدا میکنی اینم شوهر
کوک :(خنده )
ات: مرض
کوک: انگار قراره شوهرت بشم
ات :آنقدر زود ذوق زده نشو
کوک :یعنی منو دوست نداری( ناراحت )
ات :چرا چرا دوست دارم بخدا اصلا تو شوهر آیندم خوبه
م.ا: بهتره ما قط کنیم شما زودتر برین سر کارتون
ات: عه ماماننن
که گوشی قط میشه
کوک: چه مامان بابای باحالی داری
ات: واقعا
کوک :اوهوم
ات :کوکی مامان بابای تو رو کی بریم ببینیم
کوک: آروم اشک میریزه
ات :وا عزیزم چی شده ( کوک رو بغل میکنه )
کوک: وقتی بچه بودم یکی از دشمن های بابام هردوشونو کشت ولی بی جواب هم نزاشتمش انتقامم رو گرفتم
ات: اوه خیلی متاسفم
کوک: نه اشکالی نداره عادت کردم دیگه ولی خیلی بده خانواده نداشتن
ات: تو دیگه الان خانواده داری
کوک :چی
ات: من تو آینده هم بچه هامون تو دیگه تنها نیستی
کوک :مرسی که پیشمی ( گریه )
(ویو ات )
کوک رو بغل کردم بعد از یه مدت که اشک هاش بند اومد صورتشو بالا آوردم بعد آروم لبام رو روی لباش گذاشتم لباش به خاطر اشک هاش شور بود خیلی آروم مک میزد
کوک :خیلی دوست دارم
ات :منم
(ویو کوک)
واقعا خیلی خوشحال بودم که ات تو زندگیم بود هم منو درک میکرد هم واقعا دوستم داشت مثل بقیه دنبال پولم نبود
(بعد از ۱ ساعت )
ات: کوکی
کوک: بله
ات: میگم میای فیلم ببینیم
کوک: اوهوم چه فیلمی
ات: عاشقانه
کوک: ترسناک
ات: عاشقانهههه
کوک: ترسناک
ات :چرا همتون ترسناک دوست دارین عه خب من میترسم
که یهو کوک اومد نزدیکم و گفت
کوک: من با فیلم عاشقانه مشکلی ندارم ولی عواقبش پای خودته( باصدای بم )
ات: الان که فکر میکنم فیلم ترسناک من خیلی دوست دارم
کوک:( خنده دختر کش)
(ویو ات )
اون شب را نشستیم باهم فیلم دیدیم خیلی ترسیده بودم و از کوک جدا نمیشدم کوک هم همش بهم میخندید میگفت کجاش ترسناکه
بعد از ۱ ساعت فیلم تموم شد و گرفتم تو بغلش خوابیدم واقعا تو بغلش احساس آرامش بهم دست می داد کوک لبام رو بوسید و گفت
کوک: شب بخیر پرنسسم
ات: شب بخیر
(ویو ات )
صبح بیدار شدم دیدم..........
ادامه دارد
ب.ا :دخترم عه تو کیی
کوک :سلام پدر من جنکوکم دوست پسر دخترتون
ات :ای وای بدبخت شدم
م.ا: اوه ات چه دوست پسر جذابی داری
ات: عه ماماننن
م.ا :ببین میگم میری کره برامون شوهر پیدا میکنی اینم شوهر
کوک :(خنده )
ات: مرض
کوک: انگار قراره شوهرت بشم
ات :آنقدر زود ذوق زده نشو
کوک :یعنی منو دوست نداری( ناراحت )
ات :چرا چرا دوست دارم بخدا اصلا تو شوهر آیندم خوبه
م.ا: بهتره ما قط کنیم شما زودتر برین سر کارتون
ات: عه ماماننن
که گوشی قط میشه
کوک: چه مامان بابای باحالی داری
ات: واقعا
کوک :اوهوم
ات :کوکی مامان بابای تو رو کی بریم ببینیم
کوک: آروم اشک میریزه
ات :وا عزیزم چی شده ( کوک رو بغل میکنه )
کوک: وقتی بچه بودم یکی از دشمن های بابام هردوشونو کشت ولی بی جواب هم نزاشتمش انتقامم رو گرفتم
ات: اوه خیلی متاسفم
کوک: نه اشکالی نداره عادت کردم دیگه ولی خیلی بده خانواده نداشتن
ات: تو دیگه الان خانواده داری
کوک :چی
ات: من تو آینده هم بچه هامون تو دیگه تنها نیستی
کوک :مرسی که پیشمی ( گریه )
(ویو ات )
کوک رو بغل کردم بعد از یه مدت که اشک هاش بند اومد صورتشو بالا آوردم بعد آروم لبام رو روی لباش گذاشتم لباش به خاطر اشک هاش شور بود خیلی آروم مک میزد
کوک :خیلی دوست دارم
ات :منم
(ویو کوک)
واقعا خیلی خوشحال بودم که ات تو زندگیم بود هم منو درک میکرد هم واقعا دوستم داشت مثل بقیه دنبال پولم نبود
(بعد از ۱ ساعت )
ات: کوکی
کوک: بله
ات: میگم میای فیلم ببینیم
کوک: اوهوم چه فیلمی
ات: عاشقانه
کوک: ترسناک
ات: عاشقانهههه
کوک: ترسناک
ات :چرا همتون ترسناک دوست دارین عه خب من میترسم
که یهو کوک اومد نزدیکم و گفت
کوک: من با فیلم عاشقانه مشکلی ندارم ولی عواقبش پای خودته( باصدای بم )
ات: الان که فکر میکنم فیلم ترسناک من خیلی دوست دارم
کوک:( خنده دختر کش)
(ویو ات )
اون شب را نشستیم باهم فیلم دیدیم خیلی ترسیده بودم و از کوک جدا نمیشدم کوک هم همش بهم میخندید میگفت کجاش ترسناکه
بعد از ۱ ساعت فیلم تموم شد و گرفتم تو بغلش خوابیدم واقعا تو بغلش احساس آرامش بهم دست می داد کوک لبام رو بوسید و گفت
کوک: شب بخیر پرنسسم
ات: شب بخیر
(ویو ات )
صبح بیدار شدم دیدم..........
ادامه دارد
۲۶.۳k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.