پارت ۳۷
پارت ۳۷
ددی_شوگره_اجباریه من
ساعت ۴ بعدظهر بود...
سانامی یا احساس سر درد شدید بیدار شد
آروم پا شد و رفت بیرون...سانو هنوز نیومده بود و عاجومام معلوم نبود کجا رفته
وقتی داشت میرفت تو آشپزخونه سرش گیج رفت و افتاد زمین...
جیغش بلندشد...
از شدت درد فقط گریه میکرد...
خیلی ضعیفتر شده بود و مریضم شد
جیمین ویو:
دور کارام بودم و با شنیدن جیغ سانامی پا شدم برم ببینم چخبره
جیمین در اتاقو باز کرد و اومد تو سالن
با دیدن سانامی رفت سمتش
جیمین:: هوی...چته؟!
سانامی:: حق..حق د..درد دارممم...
جیمین:: کجات؟!
سانامی:: همه جام😭
جیمین:: گندت بزنن ک همش مایه دردسری...
جیمین رفت تو حیاط عمارت...
جیمین:: شیومین صگ کجایی تو
شومین با عجله رفت سمت جیمین
شیومین:: جانم ارباب
جیمین:: برو یه دکتر بیار...حال دختره بده
شیومین:: سانامی؟!
جیمین:: هر خری،میگم برو
شیومین:: چ..چشم ارباب
شیومین رفت دنبال دکتر جیمینم رفت تو عمارت
دید هنوز سانامی کف سالنه
جیمین:: برو تو اتاقت الان دکتر میاد...باتوئم
جیمین رفت نزدیکش و دید چشاش بستس و تکون نمیخوره
جیمین:: ای داد...این ک سَقَط شد،بلخره تو هم مردی...
جیمین پا شد و نگاش میکرد...
یهو عاجوما اومد
عاجوما:: جججییییغغغغغغغ
جیمین:: یا خدا چیههههه
عاجوما:: کشتیش؟؟؟!!!!
جیمین:: بمنچه خودش مرد
عاجوما:: یچ.یعنی چییییی
عاجوما رفت بالا سر سانامی و تکونش میداد...هرچی صداش زد جوابی نداد...
دست گذاشت رو نبضش
عاجوما:: این ک میزنه
جیمین:: تو هم بزنش
عاجوما:: نبضشو میگم بچه
جیمین:: یعنی زندس؟!
عاجوما:: خداروشکر آره
جیمین:: خوبه هنوز بدردم میخوره...
عاجوما:: برات متاسفم😒😒😒بیا بلندش کن ببرش اتاقش
جیمین:: چندشم میشه😒
عاجوما:: جیمین ببرش دیگه
جیمین اخماش رفت تو هم...
رفت سمت سانامی و بلندش کرد
بردش تو اتاقش و گذاشتش رو تختش
جیمین:: راستی الان دکتر میاد پیشش
عاجوما:: خیلی خب من میمونم بالا سرش
جیمین:: منم میرم دور کارام
عاجوما:: باشه
ددی_شوگره_اجباریه من
ساعت ۴ بعدظهر بود...
سانامی یا احساس سر درد شدید بیدار شد
آروم پا شد و رفت بیرون...سانو هنوز نیومده بود و عاجومام معلوم نبود کجا رفته
وقتی داشت میرفت تو آشپزخونه سرش گیج رفت و افتاد زمین...
جیغش بلندشد...
از شدت درد فقط گریه میکرد...
خیلی ضعیفتر شده بود و مریضم شد
جیمین ویو:
دور کارام بودم و با شنیدن جیغ سانامی پا شدم برم ببینم چخبره
جیمین در اتاقو باز کرد و اومد تو سالن
با دیدن سانامی رفت سمتش
جیمین:: هوی...چته؟!
سانامی:: حق..حق د..درد دارممم...
جیمین:: کجات؟!
سانامی:: همه جام😭
جیمین:: گندت بزنن ک همش مایه دردسری...
جیمین رفت تو حیاط عمارت...
جیمین:: شیومین صگ کجایی تو
شومین با عجله رفت سمت جیمین
شیومین:: جانم ارباب
جیمین:: برو یه دکتر بیار...حال دختره بده
شیومین:: سانامی؟!
جیمین:: هر خری،میگم برو
شیومین:: چ..چشم ارباب
شیومین رفت دنبال دکتر جیمینم رفت تو عمارت
دید هنوز سانامی کف سالنه
جیمین:: برو تو اتاقت الان دکتر میاد...باتوئم
جیمین رفت نزدیکش و دید چشاش بستس و تکون نمیخوره
جیمین:: ای داد...این ک سَقَط شد،بلخره تو هم مردی...
جیمین پا شد و نگاش میکرد...
یهو عاجوما اومد
عاجوما:: جججییییغغغغغغغ
جیمین:: یا خدا چیههههه
عاجوما:: کشتیش؟؟؟!!!!
جیمین:: بمنچه خودش مرد
عاجوما:: یچ.یعنی چییییی
عاجوما رفت بالا سر سانامی و تکونش میداد...هرچی صداش زد جوابی نداد...
دست گذاشت رو نبضش
عاجوما:: این ک میزنه
جیمین:: تو هم بزنش
عاجوما:: نبضشو میگم بچه
جیمین:: یعنی زندس؟!
عاجوما:: خداروشکر آره
جیمین:: خوبه هنوز بدردم میخوره...
عاجوما:: برات متاسفم😒😒😒بیا بلندش کن ببرش اتاقش
جیمین:: چندشم میشه😒
عاجوما:: جیمین ببرش دیگه
جیمین اخماش رفت تو هم...
رفت سمت سانامی و بلندش کرد
بردش تو اتاقش و گذاشتش رو تختش
جیمین:: راستی الان دکتر میاد پیشش
عاجوما:: خیلی خب من میمونم بالا سرش
جیمین:: منم میرم دور کارام
عاجوما:: باشه
۳۴.۲k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.