رویایغیرممکن فصل پارت قسمت

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت4 #قسمت2
ادامه :
این حرفش باعث شد گونه هام از خجالت سرخ بشه و وقتی برادرم اینو دید از خنده روده بر شد و بعد از اینکه خندیدن رو تموم کرد گفت : جدی هستم خیلی خوشگلی و خیلی شبیه کره ای هایی که تا خودت نگی ایرانی هستی کسی نمی‌فهمه.
راست می‌گفت. خیلی شبیه کره ای ها بودم البته همه ما شبیه کره ای ها بودیم و تشخیص دادن اینکه ما کره ای هستیم خیلی سخت بود. گفتم : خب ما خانوادگی شبیه کره ای ها هستیم.
ادای متفکر هارو درآورد و گفت : میدونم، ولی تو بیشتر. ریز خندید و ادامه داد : ببینم داری میری big hit مخ شوگا رو بزنی؟
چپ چپ نگاش کردم و گفتم : خب ادامه بده ببینم دیگه چی باید ببرم.
گفت : آخر سر هم می‌رسیم به پاسپورت و شناسنامه و این جور چیزها که مامان بابا خودشون بسته بندی کردن. و به میز گوشه اتاقش که روش دوتا کیف کوچک اشاره کرد و ادامه داد : اونی که رنگش آبی تیرس واسه توئه و اونی که رنگش سیاهه واسه من. سرمو تکون دادم که ادامه داد : میتونی گوشی و تبلتت رو ببری ولی لپتابت اینجا میمونه چون ما تو خونمون لپتاب و کامپیوتر داریم؛ و درباره پول بگم که بابا هر ماه پول به حسابمون واریز میکنه و البته تمام کارت های بانکیمون واحدشون به واحد پول کره تبدیل شده و کارت هاتم تو همون کیفه. سرمو تکون دادم و کیفم رو برداشتم و به سمت اتاقم تقریبا پرواز کنان رفتم.
دیدگاه ها (۱)

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت5 #قسمت1صبح روز بعد، ساعت 5:25 صبح...

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت5 #قسمت2ادامه :گفتم : نه امروز نری...

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت4 #قسمت1بعد از جلسه کنکور، تو خونه...

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت3 10 ماه بعد، روز کنکوربالاخره کنک...

بیب من برمیگردمپارت : 60( جونگکوک)پس اون دختری که رفت بغل ای...

رمان وعده ی سرخ. پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط