پارت ۳۹ زندگی جونگمه
پارت ۳۹ زندگی جونگمه
کوک:خدافظ
صبح شد
تهیونگ فهمید کوک و جونگمه باهم دعواشون شده به دوتاشونم زنگ زد گفت بیاید کافه یه خبر مهم دارم
جونگمه و کوک دم در همدیگرو دیدن
جونگمه:تو اینجا چیکار میکنی
کوک:با یکی قرار دارم،تو چی؟
جونگمه:منم همینطور
جونگمه و کوک رفتن داخل
تهیونگ دستش رو برد بالا تکون داد 😃👋
کوک و جونگمه رفتن پیش تهیونگ نشستن
جونگمه:چی شده گفتی خبر مهم داری
تهیونگ:یه اتفاق وحشتناک افتاده
کوک:چیشده😳
تهیونگ:دوتا آدم که خیلی همدیگرو دوست دارن بهم زدن
جونگمه:کی🤔
تهیونگ:خانم جونگمه و آقای کوک جونگ
جونگمه:همین بود خبرت🤨
تهیونگ:کمه!
کوک:تهیونگ!واسه این چیزای تموم شده من رو نکشون کافه،من با یه دختر قرار داشتم
همون لحظه یه پسر از پشت جونگمه اومد جونگمه رو بغل کرد
جونگمه پاشد گفت :هیونگ!
پسره جونگمه رو بغل کرد و گفت:دلم میخواست هرچه زود تر ببینمت
جونگمه:منم همینطور
کوک:ایشون کی باشن؟
جونگمه:معرفی میکنم دوست پسر جدیدم🤗
کوک دستشو کوبید رو میز پاشد گفت: چی!
جونگمه:چتهههههه😨
کوک:چه زود دست به کار شدی
جونگمه:به هیچکس ربطی نداره من کِی و با کی قرار میزارم
کوک:چه راحت تموم شد!
جونگمه:بس کن دیگه هیچی بین ما نیست و رفت
شب شد، کوک داشت از کمپانی میومد ،دید جونگمه مست داره تو پیاده رو راه میره
ماشین رو زاد بقل پیاه شد رفت سمت جونگمه و گفت:چیشده دوست پسرت ولت کرده؟
جونگمه:برو بابا کدوم دوست پسر
کوک:سونبه جونت
جونگمه:تو انقدر خلی که نفهمیدی اون الکی بود
کوک:خدافظ
صبح شد
تهیونگ فهمید کوک و جونگمه باهم دعواشون شده به دوتاشونم زنگ زد گفت بیاید کافه یه خبر مهم دارم
جونگمه و کوک دم در همدیگرو دیدن
جونگمه:تو اینجا چیکار میکنی
کوک:با یکی قرار دارم،تو چی؟
جونگمه:منم همینطور
جونگمه و کوک رفتن داخل
تهیونگ دستش رو برد بالا تکون داد 😃👋
کوک و جونگمه رفتن پیش تهیونگ نشستن
جونگمه:چی شده گفتی خبر مهم داری
تهیونگ:یه اتفاق وحشتناک افتاده
کوک:چیشده😳
تهیونگ:دوتا آدم که خیلی همدیگرو دوست دارن بهم زدن
جونگمه:کی🤔
تهیونگ:خانم جونگمه و آقای کوک جونگ
جونگمه:همین بود خبرت🤨
تهیونگ:کمه!
کوک:تهیونگ!واسه این چیزای تموم شده من رو نکشون کافه،من با یه دختر قرار داشتم
همون لحظه یه پسر از پشت جونگمه اومد جونگمه رو بغل کرد
جونگمه پاشد گفت :هیونگ!
پسره جونگمه رو بغل کرد و گفت:دلم میخواست هرچه زود تر ببینمت
جونگمه:منم همینطور
کوک:ایشون کی باشن؟
جونگمه:معرفی میکنم دوست پسر جدیدم🤗
کوک دستشو کوبید رو میز پاشد گفت: چی!
جونگمه:چتهههههه😨
کوک:چه زود دست به کار شدی
جونگمه:به هیچکس ربطی نداره من کِی و با کی قرار میزارم
کوک:چه راحت تموم شد!
جونگمه:بس کن دیگه هیچی بین ما نیست و رفت
شب شد، کوک داشت از کمپانی میومد ،دید جونگمه مست داره تو پیاده رو راه میره
ماشین رو زاد بقل پیاه شد رفت سمت جونگمه و گفت:چیشده دوست پسرت ولت کرده؟
جونگمه:برو بابا کدوم دوست پسر
کوک:سونبه جونت
جونگمه:تو انقدر خلی که نفهمیدی اون الکی بود
۸.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.