پارت هشتم
پارت هشتم
بعد چند دقیقه صدای باز شدن در اومد، ات با دیدن مادرش از چشماش اکلیل فوران میکرد، اخرین بار 4 ماه قبل از کماش اونو دیده بود پس نرمال بود
تهیونگ سریع بلند شد و به نشانه احترام خم شد
مادرت هم بعد از احوال پرسی با تهیونگ اومد سمتت
خواست بغلت کنه که تهیونگ مانع کارش شد
ننت:هی پسر بزار دخترمو بغل کنم
+ببخشید خانم کیم ولی نمیتونید
ننت:اونوقت کی میگه اینو؟
+رو بدنش جای زخم زیاد هست بخاطر همین ممکنه اذیت بشه، متاسفم ولی فعلا نباید بغلش کنید
ننت:خیلی خب...هی دختر چرا داداشت نیومد؟نکنه بازم رفت به اهنگاش برسه، اینجوری ایشون هم یه زحمت افتادن
_مامانی من گفتم همه برن، تهیونگی هم خودش اومد
*کسی جز گروه و چند تا از منجیر ها و پی دی نیم از رابطه شما دوتا خبر ندارن*
+نه زحمتی نیست وظیفمه چون هم گروهی مونه تقسیم کردیم که تا مرخص بشه هرشب یکی بیاد
ننت:پس من میمونم شما برین خونه
+نیاز نیست شما استراحت کنید
ننت:نگرانم نباش پسر...اوه راستی ات برای هفته بعد نوبت دکتر گرفتم وضعیت قلبتو ببینیم
+خاله جون ات که قلبش سالمه
ننت:وای وای وای ات از دست تو
_نه مامان نگو خودم بعدا درستش میکنم...تهیونگی مهم نیست واسه قبلا بود
+چی شده ات درست حسابی بگو
_بخدا مهم نیست
ننت:ات مشکل قلبی دارم
_مامان گفتم نه*بغض*
ننت(&)ات تا کی میخوای مخفی کنی بسه دیگه
+خوبه همین الان قول دادی
_برین بیرون*بغض*
&برو دیگه پسر
_جفتتون
+ات من یکی جایی نمیرم
_برین بیرون*اشکاش درومدن*
+باشه باشه اروم باش، ما میریم کاری داشتی بهم زنگ بزن خب؟
_باشه*اشکاشو پاک کرد*
بعد چند دقیقه صدای باز شدن در اومد، ات با دیدن مادرش از چشماش اکلیل فوران میکرد، اخرین بار 4 ماه قبل از کماش اونو دیده بود پس نرمال بود
تهیونگ سریع بلند شد و به نشانه احترام خم شد
مادرت هم بعد از احوال پرسی با تهیونگ اومد سمتت
خواست بغلت کنه که تهیونگ مانع کارش شد
ننت:هی پسر بزار دخترمو بغل کنم
+ببخشید خانم کیم ولی نمیتونید
ننت:اونوقت کی میگه اینو؟
+رو بدنش جای زخم زیاد هست بخاطر همین ممکنه اذیت بشه، متاسفم ولی فعلا نباید بغلش کنید
ننت:خیلی خب...هی دختر چرا داداشت نیومد؟نکنه بازم رفت به اهنگاش برسه، اینجوری ایشون هم یه زحمت افتادن
_مامانی من گفتم همه برن، تهیونگی هم خودش اومد
*کسی جز گروه و چند تا از منجیر ها و پی دی نیم از رابطه شما دوتا خبر ندارن*
+نه زحمتی نیست وظیفمه چون هم گروهی مونه تقسیم کردیم که تا مرخص بشه هرشب یکی بیاد
ننت:پس من میمونم شما برین خونه
+نیاز نیست شما استراحت کنید
ننت:نگرانم نباش پسر...اوه راستی ات برای هفته بعد نوبت دکتر گرفتم وضعیت قلبتو ببینیم
+خاله جون ات که قلبش سالمه
ننت:وای وای وای ات از دست تو
_نه مامان نگو خودم بعدا درستش میکنم...تهیونگی مهم نیست واسه قبلا بود
+چی شده ات درست حسابی بگو
_بخدا مهم نیست
ننت:ات مشکل قلبی دارم
_مامان گفتم نه*بغض*
ننت(&)ات تا کی میخوای مخفی کنی بسه دیگه
+خوبه همین الان قول دادی
_برین بیرون*بغض*
&برو دیگه پسر
_جفتتون
+ات من یکی جایی نمیرم
_برین بیرون*اشکاش درومدن*
+باشه باشه اروم باش، ما میریم کاری داشتی بهم زنگ بزن خب؟
_باشه*اشکاشو پاک کرد*
- ۲.۳k
- ۱۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط