پارت214
#پارت214
ماشین جلو خونه پارک کردم از ماشین پیاده شدم جلو خونه وایستادم دستمو رو زنگ گذاشتم بعد از چند دقیقه صدای مامانم به گوش رسید:
کیه؟!
حامد: مامان جان باز کن منم!
بعدش هیچ صدایی نیومد بعد از دو مین در خونه باز شد و چهره مهربون مامان تو چارچوب در نمایان... لبخندی بهش زدم که با اخم روشو اون ور کرد
متعجب گفتم:،چیزی شده مامان؟
عصبی بهم توپید: چیه خودتو گرفتی نه جواب تلفن منو میدی نه ماله باباتو فکر کردی چون زن پولدار گرفتی کسی شدی؟ نخیر پسر تو همون حامدی همون حامد...
اگه اسم. و کاری داری فقط بخاطر زنته! پس خودتو نگیر هیچ وقت مخصوصا برای پدر و مادرت...
نگاهی به پشت سرم انداخت: زنت کجاست؟!
خواستم حرف بزنم که دستشو بلند کرد: هیس هیچی نگو، حتما باهاش دعوات گرفته اومدی اینجا
ابروهاشو بالا انداخت و ادامه داد: ولی این رو بدون اینجا جایی نیست که وقتی با زنت قهر میکنی میای اینجا...
لبخند غمگینی زد و در رو بست، متعجب به در بسته نگاه کردم من باهاشون چیکار کردم، من چیکار کردم که بعد از این همه مدت در رو بستن چقدر تو کارم غرق شده بودم که به پدر و مادرم اهمیت ندادم
با سری افکنده رفتم سمت ماشینم و سوار شدم و روندم سمت خونه ایی که توش ارامش نداشتم!
(مهسا)
انقدر خندیده بودم که دل درد گرفته بودم وای خدا... آرش چشم غره توپی به کیوان رفت کیوان مظلوم نگاهی بهم انداخت و گفت:
به من چه این مثله دیوونه ها میخنده!
آرش عصبی گفت: تو اگه دلقک بازی در نیاری نمیخنده!
سعی کردم خندم بند بیاد اهومی گفتم و با صدایی که هنوز خنده توش موج میزد رو به کیوان گفتم:
ایول اینو خوب اومدی!
این دفعه ارش به من چشم غره ایی رفت که شلوار لازم شدم لبو لوچمو آویزون کردم:
باشه بابا منو نخور دیگه، نمیخندم
آرش لبخند شیطانی زد و ...
ماشین جلو خونه پارک کردم از ماشین پیاده شدم جلو خونه وایستادم دستمو رو زنگ گذاشتم بعد از چند دقیقه صدای مامانم به گوش رسید:
کیه؟!
حامد: مامان جان باز کن منم!
بعدش هیچ صدایی نیومد بعد از دو مین در خونه باز شد و چهره مهربون مامان تو چارچوب در نمایان... لبخندی بهش زدم که با اخم روشو اون ور کرد
متعجب گفتم:،چیزی شده مامان؟
عصبی بهم توپید: چیه خودتو گرفتی نه جواب تلفن منو میدی نه ماله باباتو فکر کردی چون زن پولدار گرفتی کسی شدی؟ نخیر پسر تو همون حامدی همون حامد...
اگه اسم. و کاری داری فقط بخاطر زنته! پس خودتو نگیر هیچ وقت مخصوصا برای پدر و مادرت...
نگاهی به پشت سرم انداخت: زنت کجاست؟!
خواستم حرف بزنم که دستشو بلند کرد: هیس هیچی نگو، حتما باهاش دعوات گرفته اومدی اینجا
ابروهاشو بالا انداخت و ادامه داد: ولی این رو بدون اینجا جایی نیست که وقتی با زنت قهر میکنی میای اینجا...
لبخند غمگینی زد و در رو بست، متعجب به در بسته نگاه کردم من باهاشون چیکار کردم، من چیکار کردم که بعد از این همه مدت در رو بستن چقدر تو کارم غرق شده بودم که به پدر و مادرم اهمیت ندادم
با سری افکنده رفتم سمت ماشینم و سوار شدم و روندم سمت خونه ایی که توش ارامش نداشتم!
(مهسا)
انقدر خندیده بودم که دل درد گرفته بودم وای خدا... آرش چشم غره توپی به کیوان رفت کیوان مظلوم نگاهی بهم انداخت و گفت:
به من چه این مثله دیوونه ها میخنده!
آرش عصبی گفت: تو اگه دلقک بازی در نیاری نمیخنده!
سعی کردم خندم بند بیاد اهومی گفتم و با صدایی که هنوز خنده توش موج میزد رو به کیوان گفتم:
ایول اینو خوب اومدی!
این دفعه ارش به من چشم غره ایی رفت که شلوار لازم شدم لبو لوچمو آویزون کردم:
باشه بابا منو نخور دیگه، نمیخندم
آرش لبخند شیطانی زد و ...
۳.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.