My goddess

♡My goddess⁦♡
part ۱۳


لباسامو از پلاستیک ها برداشتم و گذاشتمشون تو کمدم و لوازم آرایشی جدیدم رو هم گذاشتم رو تخت که یهو یچیزی یادم اومد
الونا: وای وای وای واییییییییییییی(با مکث بخونید)
همراه گفتن هات میزدی تو سرت
الونا: چرا یادم نبود پمادمو بگیرمممممممممم خاک تو سرت -نشستی رو تختت
الونا: بعدا اینطوری می‌خوام فرار کنم -پوکر
که یهو همینطوری فکر فرار دوباره یادت اومد، توُ تو راه تمام جاده هارو راه ها رو حفظ میکردی و تا یه جایی فهمیده بودی که تو چه مکانی هستی و نقشت داشت کامل میشد
الونا: زودتر باید از اینجا برم حتی قبل عروسی
صدا ی در-
الونا: ب..‌.بله
خدمتکار: خانم نهار حاضره
الونا: الان میام
سریع همه چیزو درست کردم و رفتم پایین و متوجه شدم دردم کمتر شده و نشستم رو میز و یکم گذشت که یه نفرشون شروع به صحبت کردن کرد
پ.ه: امروز کارهای اصلیمون تموم شد پس قراره غروب هم عقد رو انجام بدید فردا هم کامل عروسیتون انجام شه
که تو بعد یه ثانیه غذا تو گلوت پرید و شروع کردی به سرفه کردن
م.ه: اجوما یه آب بیار
اجوما(همون خدمتکار): چشم
سریع اجوما لیوان آب رو بهت داد
الونا: ممنونم
پ.ه: پس حواست باشه دیر نکنی
الونا: چرا انقدر..... حرفتو قطع کردی- بله چشم
پ.ه: توهم دیگه همه ی برنامه هارو میدونی پس حواستو جمع کن
هیوجین: چشم
م.ه: راستی اجوما بعد غذا یکم الونا رو بگردون و با اینجا اشناش کن
الونا: تعحب- درست شنیدم؟ -تو ذهنش
پ.ه: درسته یکم باید فضای اینجا رو بشناسه
الونا: ایول -تو ذهنش
الونا: خیلی ازتون ممنونم
اجوما: چشم خانم، حتما خانم رو میگردونمشون
(بعد ده دقیقه غذا خوردن)
تو رفتی اتاقت
الونا: ایولللللل....بالاخره شانس یکم بهم رو کرد، امیدوارم کار خدمتکار زود تموم شه
(بعد ده دقیقه)
تو کنار پنجره بودی و دیدی که پدر و همون پسره داشتن میرفتن بیرون و تو چشمت رو پسره بود
تق تق تق....
الونا: بیا تو
خدمتکار: خانم بریم که یکم باهم بچرخیم و اینجارو بهتون نشون بدم؟
الونا: آ..اره حتما، بریم
باهم رفتید پایین و همه جای خونه رو بهت نشون داد چه توی خونه چه بیرون و قسمت هایی که باغ هستن و کاملا با اونجا آشنا شدی و کاملا همه چی دستت اومده بود
الونا: مرسی که ممکن کردین
خدمتکار: خواهش میکنم خانم اوه راستی لازم نیست با من رسمی صحبت کنین، راحت باشین و اینکه منو اجوما صدا کنین
الونا: اوه واقعا؟
اجوما: بله
الونا: خب....باشه سعیمو میکنم، راستی یچیزی
اجوما: بفرمایید خانوم
الونا: من با اون دوتا زن و مرد و پسرشون باید چطور رفتار یا صداشون کنم
اجوما: خب ما پدر آقای هیوجین رو ارباب صدا میکنیم که شما چون دیگه عروسشون میشید صداش کنید پدر و همسرشون هم همینطور، صدا کنید مادر
(اسلاید دوم لباس عروسی الونا:)
دیدگاه ها (۳)

♡My goddess⁦♡part ۱۳(ادامه پارت سیزدهم)الونا: اونوقت پسرشون ...

♡My goddess⁦♡part ۱۴همینطوری داشتی تو باغ حیاط پشتی که پر از...

♡My goddess⁦♡part ۱۲الونا: کارکنان اونجا یه سایز اندازه من ر...

♡My goddess⁦♡part 1۱یه حس معذب کننده ای داشتم که خدمتکار صبح...

♡My goddess⁦♡part ۲۴زود خودمو جم و جور کردم که مادر هیوجین و...

♡My goddess⁦♡part ۲۶اجوما:داشتم کارامو میکردم که گوشیم زنگ خ...

♡My goddess⁦♡part ۲۵الونا: بعد چند دقیقه بحث با اجوما، رفتش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط