من که میدونم انتظار پارت 6 رو هم نداشتین 😂
من که میدونم انتظار پارت 6 رو هم نداشتین 😂
بازم براتون گذاشتم چون خیلی وقته فعالیت نکردم.
برین خوش باشین 😶🌷
🙃💔℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅💔🙃
پارت 6
• پرش زمانی به رسیدن به خونه •
Soga
وقتی رسیدیم خونه ات حتی لباساش رو هم در نیاورد سریع رفت رو تخت خوابید اول لباس های خودمو عوض کردم بعدش رفتم لباس های ات رو عوض کردم رفتم تو حیاط تا از داخل ماشین وسایلی که برای بچه خریده بودیم رو در بیارم و بزارم تو اتاقش همه وسایل رو به اتاق بچه انتقال دادم و بعدش رفتم تو اتاق و کنار ات خوابیدم.
• پرش زمانی به 2 هفته دیگر •
* دقت کنید که تو این دو هفته اتفاقی نیوفتاده که پرش زدم *
a,t
این هفته ، هفته ی آخر هست و بعدش یه فسقلی خوشگل به زندگیمون اضافه میشه.
هر چی به تاریخ به دنیا اومدن فسقلیمون نزدیک میشم بیشتر استرس میگیرم ولی شوگا خیلی مراقبمه و ازم مراقبت میکنه انگار بچه نوزاد باشم شوگا با آجوما اتاق بچه رو درست کردن واقعان خیلی خوشگل شده بود هر وقت استرس دارم میرم اتاق بچه رو میبینیم آروم میشم .
Soga
یک هفته دیگه مونده تا اون فسقلی بیاد تو زندگی ما و پیش ما زندگی کنه با آجوما اتاق بچه رو درست کردیم،ات انقدر ذوق کرده بود که من از ذوقش خوشحال شدم.
• پرش زمانی به یک روز قبل از به دنیا اومدن نوزاد •
a,t
شوگا کنارم نشسته بود امروز تو بیمارستان بستری شده بودم و خیلی استرس دارم داشتیم اسم بچه رو انتخاب میکردیم.
ات : اسم بچه چی باشه؟؟؟
شوگا : نمیدونم تو بگو.
ات : بگو یه چیزی.
شوگا : آم...... آمم......
ات و شوگا : هانا
ات : چه هم زمان.
شوگا : ارع هانا قشنگه :)))
ات : اوهوم
ادمین :
ارع دیگه دور از انتظار بود گذاشتن این پارت 🌷🙃
لایک و کامنت فراموش نشششههههه 🌱💕
مرسییی 🌷💜
بازم براتون گذاشتم چون خیلی وقته فعالیت نکردم.
برین خوش باشین 😶🌷
🙃💔℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅℅💔🙃
پارت 6
• پرش زمانی به رسیدن به خونه •
Soga
وقتی رسیدیم خونه ات حتی لباساش رو هم در نیاورد سریع رفت رو تخت خوابید اول لباس های خودمو عوض کردم بعدش رفتم لباس های ات رو عوض کردم رفتم تو حیاط تا از داخل ماشین وسایلی که برای بچه خریده بودیم رو در بیارم و بزارم تو اتاقش همه وسایل رو به اتاق بچه انتقال دادم و بعدش رفتم تو اتاق و کنار ات خوابیدم.
• پرش زمانی به 2 هفته دیگر •
* دقت کنید که تو این دو هفته اتفاقی نیوفتاده که پرش زدم *
a,t
این هفته ، هفته ی آخر هست و بعدش یه فسقلی خوشگل به زندگیمون اضافه میشه.
هر چی به تاریخ به دنیا اومدن فسقلیمون نزدیک میشم بیشتر استرس میگیرم ولی شوگا خیلی مراقبمه و ازم مراقبت میکنه انگار بچه نوزاد باشم شوگا با آجوما اتاق بچه رو درست کردن واقعان خیلی خوشگل شده بود هر وقت استرس دارم میرم اتاق بچه رو میبینیم آروم میشم .
Soga
یک هفته دیگه مونده تا اون فسقلی بیاد تو زندگی ما و پیش ما زندگی کنه با آجوما اتاق بچه رو درست کردیم،ات انقدر ذوق کرده بود که من از ذوقش خوشحال شدم.
• پرش زمانی به یک روز قبل از به دنیا اومدن نوزاد •
a,t
شوگا کنارم نشسته بود امروز تو بیمارستان بستری شده بودم و خیلی استرس دارم داشتیم اسم بچه رو انتخاب میکردیم.
ات : اسم بچه چی باشه؟؟؟
شوگا : نمیدونم تو بگو.
ات : بگو یه چیزی.
شوگا : آم...... آمم......
ات و شوگا : هانا
ات : چه هم زمان.
شوگا : ارع هانا قشنگه :)))
ات : اوهوم
ادمین :
ارع دیگه دور از انتظار بود گذاشتن این پارت 🌷🙃
لایک و کامنت فراموش نشششههههه 🌱💕
مرسییی 🌷💜
۵.۱k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.