رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت²⁰
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
باز افسردگی گاز اومد سراغم.
اگه مامان اینا بیان پوستمو میکنن.
بالاخره زنگ خونه زده شد و پیتزا رو اوردن.
بی طاقت نشستم و مثل شکمو ها تا ته شو خوردم.
اخیش.واقعا پیتزای خونم افتاده بود.
تا اخر شب موندن و رفتن.
باز خودم موندم تنها.هعی..
رفتم توی اینستا و هی پستای جیهوپو دید میزدم.
روزی صدبار نگاهشون میکنم.
برقارو خاموش کردم و یه پتو هم برای خودم اوردم.
اومدم دراز بکشم که یه صدای پریدن بلند از در شنیدم.
خونه ما یه جورایی هم ویلایی بود و هم آپارتمانی.
بلند شدم و رفتم و بیرونو دید زدم.
حس کردم یکی این دور و اطرافه..
اروم طوری که مثلا نمیدونم سرمو چرخوندم و بعد یهو نشستم دم در.
حدسم درست بود.
از بغل صورتم پاهای یه مردی و دیدم..خودشه!
قبل از اینکه کاری کنه پاهاشو گرفتم و به عقب هلش دادم..
از پله های راهرومون افتاد پایین و بیهوش شد.
مرتیکههه گاووووو.
شب میاد دزدی.
بدون اینکه نگاه کنم گوشیمو دراوردم و زدم روی شماره سونا.
من: الو سونااا؟ میدونم شبه ولی باید بیای کمکم یه مردی..
جیهوپ: کدوممممم مردددددددد؟
دهنم قفل شد..
شماره جیهوپوووووو گرفتمممم؟
نهههههههههه!
من: عه..چیزه..ببخشید بهتون زنگ زدم..
جیهوپ: میگمممم کدوممم مردددددد؟
من: من..من اشتباهی زنگ زدم..میخواستم زنگ بزنم به رفیقم..
جیهوپ: کسی اذیتت کرده؟ الاننننن میامم.
تا خواستم بگم نه قطع کرد.
ترررر زدمم..امااااا خاککککک تووو سرتتتت نورانننننن.
الان جیهوپپپ میادددد اینجاااااااا.
مثل هول کرده ها سریع خونه رو جمع و جور کردم.
وای عجب گند خوبی زدم.
درو دوباره باز کردم. مرتیکههه الاغغغ نررررر همون جوری بیهوش بود.
رفتم جلوتر و هیکلشو تکون دادم و کنار راه پله انداختمش اونور تر.
اومدم برم که یکی پامو گرفت.
یا اسطخودوسسسسسس!
همون مرده پامو گرفته بود و داشت یه آمپول میاورد بیرون.
آمپول خواب آوررررر؟
پامو از دستش دراوردم و اومدم در برم که از پشت موهامو کشید که جیغ زدممم.
آمپول و فرو کرد داخل قفسه سینم..
چشمام داشت بسته میشد..
ولم کرد که افتادم روی پله و به خواب عمیقی فرو رفتم..
اوضاعع حساسس پارتو تموم میکنماااا😂
استاد نصف کار تموم کردنم😂
پارت²⁰
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
باز افسردگی گاز اومد سراغم.
اگه مامان اینا بیان پوستمو میکنن.
بالاخره زنگ خونه زده شد و پیتزا رو اوردن.
بی طاقت نشستم و مثل شکمو ها تا ته شو خوردم.
اخیش.واقعا پیتزای خونم افتاده بود.
تا اخر شب موندن و رفتن.
باز خودم موندم تنها.هعی..
رفتم توی اینستا و هی پستای جیهوپو دید میزدم.
روزی صدبار نگاهشون میکنم.
برقارو خاموش کردم و یه پتو هم برای خودم اوردم.
اومدم دراز بکشم که یه صدای پریدن بلند از در شنیدم.
خونه ما یه جورایی هم ویلایی بود و هم آپارتمانی.
بلند شدم و رفتم و بیرونو دید زدم.
حس کردم یکی این دور و اطرافه..
اروم طوری که مثلا نمیدونم سرمو چرخوندم و بعد یهو نشستم دم در.
حدسم درست بود.
از بغل صورتم پاهای یه مردی و دیدم..خودشه!
قبل از اینکه کاری کنه پاهاشو گرفتم و به عقب هلش دادم..
از پله های راهرومون افتاد پایین و بیهوش شد.
مرتیکههه گاووووو.
شب میاد دزدی.
بدون اینکه نگاه کنم گوشیمو دراوردم و زدم روی شماره سونا.
من: الو سونااا؟ میدونم شبه ولی باید بیای کمکم یه مردی..
جیهوپ: کدوممممم مردددددددد؟
دهنم قفل شد..
شماره جیهوپوووووو گرفتمممم؟
نهههههههههه!
من: عه..چیزه..ببخشید بهتون زنگ زدم..
جیهوپ: میگمممم کدوممم مردددددد؟
من: من..من اشتباهی زنگ زدم..میخواستم زنگ بزنم به رفیقم..
جیهوپ: کسی اذیتت کرده؟ الاننننن میامم.
تا خواستم بگم نه قطع کرد.
ترررر زدمم..امااااا خاککککک تووو سرتتتت نورانننننن.
الان جیهوپپپ میادددد اینجاااااااا.
مثل هول کرده ها سریع خونه رو جمع و جور کردم.
وای عجب گند خوبی زدم.
درو دوباره باز کردم. مرتیکههه الاغغغ نررررر همون جوری بیهوش بود.
رفتم جلوتر و هیکلشو تکون دادم و کنار راه پله انداختمش اونور تر.
اومدم برم که یکی پامو گرفت.
یا اسطخودوسسسسسس!
همون مرده پامو گرفته بود و داشت یه آمپول میاورد بیرون.
آمپول خواب آوررررر؟
پامو از دستش دراوردم و اومدم در برم که از پشت موهامو کشید که جیغ زدممم.
آمپول و فرو کرد داخل قفسه سینم..
چشمام داشت بسته میشد..
ولم کرد که افتادم روی پله و به خواب عمیقی فرو رفتم..
اوضاعع حساسس پارتو تموم میکنماااا😂
استاد نصف کار تموم کردنم😂
۳.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.