رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت²¹
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
#جیهوپ
مثل باد خودمو رسوندم خونش. به یان سه نگفتم.
درو زدم که باز نکرد.
یه گیر سیخی همیشه همرام بود. باهاش در و باز کردم که با نوران روبه رو شدم.
روی پله افتاده بود و بیهوش.
ترسیده رفتم سمتش.
من: نوراننننننن؟ نوراننننننن؟!
انگشتنش یه تکونی خورد.
نگاهی به اطراف کردم. یه زره خون روی اون ور پله بود.
تازه است..
رفتم بالا ولی درو که کشیدم بسته بود.
لعنتیییی..رمز این در فقط نوران میدونه..
الاننن دزده رفته داخلللل..
یه فکری به سرم زد.
سریع از خونه زدم بیرون و سمت پشت خونه حرکت کردم.
از همون راه رفتم بالا و پنجره نورانو هل دادم که باز شد.
ازش پریدم داخل.
سر صدا از یه اتاق دیگه میومد.
رفتم که دیدم یه مرد با یه ساک دستش داره سعی میکنه رمز گاوصندق و بزنه..
یه اهن برداشتم و از پشت محکم کوبیدم توی کلش.
درجا افتاد زمین. مرتیکههههه دزدددددد.
جنازشو کشیدم تا دم در.
حالا کی درو از اینجا باز کنه؟
درو کشیدم که باز شد. اخیشششششش.
کشیدمش تا پایین پله ها.
نوران و گرفتم بغل و بردمش بالا.
گذاشتمش روی مبل و پتو رو انداختم سرش.
خوب شد به خودم زنگ زد.
خونه رو مرتب کردم و درو بستم.
مرده رو انداختم داخل ماشینم و بردمش خونه تا فردا توی کلانتری تکلیفش مشخص بشه.
#نوران
با افتادنم از تخت و درد گردنم سریع سیخ نشستم و دستمو زدم به گردنم.
نه خداروشکر..بخیه ام باز نشده..
اخخخخ مبللللل کوفتییییییی.
به بدنم کش و قوصی دادم.
قفسه سینم درد میکرد..
عه..دیشبببببببببببب!
سریع با عجله کل خونرو گشتم. همه وسایلا سر جاشون بودن.
در بیرونو باز کردم. تازه اثری از اون مرده هم نبود!
باز من به جیهوپ بدهکار شدم.
حتما اون بوده که منو گذاشته روی مبل.
اخخخخخ..
ولی دیشب خدا رحم کرد زنگ زدم به جیهوپ. اگه سونا میومد دوتامون الان بدبخت بودیم.
پارت²¹
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
#جیهوپ
مثل باد خودمو رسوندم خونش. به یان سه نگفتم.
درو زدم که باز نکرد.
یه گیر سیخی همیشه همرام بود. باهاش در و باز کردم که با نوران روبه رو شدم.
روی پله افتاده بود و بیهوش.
ترسیده رفتم سمتش.
من: نوراننننننن؟ نوراننننننن؟!
انگشتنش یه تکونی خورد.
نگاهی به اطراف کردم. یه زره خون روی اون ور پله بود.
تازه است..
رفتم بالا ولی درو که کشیدم بسته بود.
لعنتیییی..رمز این در فقط نوران میدونه..
الاننن دزده رفته داخلللل..
یه فکری به سرم زد.
سریع از خونه زدم بیرون و سمت پشت خونه حرکت کردم.
از همون راه رفتم بالا و پنجره نورانو هل دادم که باز شد.
ازش پریدم داخل.
سر صدا از یه اتاق دیگه میومد.
رفتم که دیدم یه مرد با یه ساک دستش داره سعی میکنه رمز گاوصندق و بزنه..
یه اهن برداشتم و از پشت محکم کوبیدم توی کلش.
درجا افتاد زمین. مرتیکههههه دزدددددد.
جنازشو کشیدم تا دم در.
حالا کی درو از اینجا باز کنه؟
درو کشیدم که باز شد. اخیشششششش.
کشیدمش تا پایین پله ها.
نوران و گرفتم بغل و بردمش بالا.
گذاشتمش روی مبل و پتو رو انداختم سرش.
خوب شد به خودم زنگ زد.
خونه رو مرتب کردم و درو بستم.
مرده رو انداختم داخل ماشینم و بردمش خونه تا فردا توی کلانتری تکلیفش مشخص بشه.
#نوران
با افتادنم از تخت و درد گردنم سریع سیخ نشستم و دستمو زدم به گردنم.
نه خداروشکر..بخیه ام باز نشده..
اخخخخ مبللللل کوفتییییییی.
به بدنم کش و قوصی دادم.
قفسه سینم درد میکرد..
عه..دیشبببببببببببب!
سریع با عجله کل خونرو گشتم. همه وسایلا سر جاشون بودن.
در بیرونو باز کردم. تازه اثری از اون مرده هم نبود!
باز من به جیهوپ بدهکار شدم.
حتما اون بوده که منو گذاشته روی مبل.
اخخخخخ..
ولی دیشب خدا رحم کرد زنگ زدم به جیهوپ. اگه سونا میومد دوتامون الان بدبخت بودیم.
۲.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.