رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت²²
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
نگاهی به گوشیم انداختم.
برام پیام فرستاده بود!
جیهوپ: ببخشید بابت دیشب دیر رسیدم..
اون مرده رو بردم پیش پلیس. خیالت راحت چیزی نبرده. خودت بهتری؟
وایییییییییییی..
براش نوشتم: بازم بهتون مدیون شدم. ممنونم که کمکم کردین..
با تالاپ تلوپ قلبم دکمه ارسال پیامکو زدم.
دوباره زنگ زدم تا برام کورن داگ بیارن. گاز که خرابه.
وای.
زندگی خسته کننده..
دو ماه دیگه باید برم دانشگاه. ای خدااااا.
بی حوصله دوباره مشغول گشت زنی شدم.
غذا رو اوردن و خوردم.
بعدم نشستم زنگ زدم به سونا و یه دل سیر حرف زدم.
اخ گفتم سیر دلم ترشی خواست.
مامان اینا کی میان..
رفتم اینستا که دیدم زدن پس فردا دوباره کنسرتشونه..
از ذوق جیغغغغ محکمییییییییی کشیدمممم.
ولی..
بیچاره جیهوپ..احتمالا تمرین داشته اما به خاطر من اومده..
رفتم حموم و یه دوش یه ربعه گرفتم.
واقعا به نظرم وقتشه دیگه یه خونه جدا واسه خودم بگیرم.
لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون.
به تمام املاکی ها سر زدم. تا بالاخره یکیشیون خونه مد نظر منو گفت.
نمیدونستم کجاست بنابراین با همون آقاهه رفتیم.
یکم که دقت کردم دیدم این راه برام آشناست..
این همون راه خونه جیهوپ نیست؟
دقیقا رفتیم همون کوچه.
واییییی..پشماممم واقعااااااااا.
پیاده شدیم و رفتیم دقیقاااا خونه بغل خونه جیهوپ.
انگاررر داشتمم پروازز میکردممم..
حتی اگه گنددد ترین خونه باشهه من همینووو میخوامممممم.
پارکینگ داشت ولی حیاط نداشت.
پله های پیچ وا پیچی داشت و بعد در خونه.
خونه اش خیلی خوب بود.
پذیرایی بزرگ با دوتا اتاق خواب.
پنجره ای داشت اندازه تمام دیوارر!
از اونجا منظرش میخورد به یه بوستان.
خیلی خوب بود. قیمتشم خوب بود.
همین خونه رو گرفتم.
از ذوققق شدیددددد دلم میخواست جیغغغغغ بزنممممم.
رفتم خونه و شروع کردم یه عالمه رقصیدننن.
خدایااااا مرسییییییییییییی..
جیغغغغغغغغغغغغ.
فردا برم خونمو تمیز کنمممممم.
زنگ زدم یون وین.
من: الوووو داداشش؟ خوبییی.
یون: چه عجب یادی از ما کردی.
من: حالا خوبه همین دیشب منو دیدی.
یون: جانم، کارتو بگو
من: داداش..من یه خونه جدید برای خودم گرفتم..دو ماهه دیگه دانشگاه شروع میشه و منم دیگه بزرگ شدم برای همین بهتره یه خونه از خودم داشته باشم..
یون:ولی نوران..خودت میدونی مامان اینا هر ماه خونه نیستن..
من: اشکال نداره داداش، دوربین میزاریم، تازه، نگهبانم میگیریم توی اون هفت روز بیاد هی به خونه سر بزنه.
یون: چی بگم.
پارت²²
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
نگاهی به گوشیم انداختم.
برام پیام فرستاده بود!
جیهوپ: ببخشید بابت دیشب دیر رسیدم..
اون مرده رو بردم پیش پلیس. خیالت راحت چیزی نبرده. خودت بهتری؟
وایییییییییییی..
براش نوشتم: بازم بهتون مدیون شدم. ممنونم که کمکم کردین..
با تالاپ تلوپ قلبم دکمه ارسال پیامکو زدم.
دوباره زنگ زدم تا برام کورن داگ بیارن. گاز که خرابه.
وای.
زندگی خسته کننده..
دو ماه دیگه باید برم دانشگاه. ای خدااااا.
بی حوصله دوباره مشغول گشت زنی شدم.
غذا رو اوردن و خوردم.
بعدم نشستم زنگ زدم به سونا و یه دل سیر حرف زدم.
اخ گفتم سیر دلم ترشی خواست.
مامان اینا کی میان..
رفتم اینستا که دیدم زدن پس فردا دوباره کنسرتشونه..
از ذوق جیغغغغ محکمییییییییی کشیدمممم.
ولی..
بیچاره جیهوپ..احتمالا تمرین داشته اما به خاطر من اومده..
رفتم حموم و یه دوش یه ربعه گرفتم.
واقعا به نظرم وقتشه دیگه یه خونه جدا واسه خودم بگیرم.
لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون.
به تمام املاکی ها سر زدم. تا بالاخره یکیشیون خونه مد نظر منو گفت.
نمیدونستم کجاست بنابراین با همون آقاهه رفتیم.
یکم که دقت کردم دیدم این راه برام آشناست..
این همون راه خونه جیهوپ نیست؟
دقیقا رفتیم همون کوچه.
واییییی..پشماممم واقعااااااااا.
پیاده شدیم و رفتیم دقیقاااا خونه بغل خونه جیهوپ.
انگاررر داشتمم پروازز میکردممم..
حتی اگه گنددد ترین خونه باشهه من همینووو میخوامممممم.
پارکینگ داشت ولی حیاط نداشت.
پله های پیچ وا پیچی داشت و بعد در خونه.
خونه اش خیلی خوب بود.
پذیرایی بزرگ با دوتا اتاق خواب.
پنجره ای داشت اندازه تمام دیوارر!
از اونجا منظرش میخورد به یه بوستان.
خیلی خوب بود. قیمتشم خوب بود.
همین خونه رو گرفتم.
از ذوققق شدیددددد دلم میخواست جیغغغغغ بزنممممم.
رفتم خونه و شروع کردم یه عالمه رقصیدننن.
خدایااااا مرسییییییییییییی..
جیغغغغغغغغغغغغ.
فردا برم خونمو تمیز کنمممممم.
زنگ زدم یون وین.
من: الوووو داداشش؟ خوبییی.
یون: چه عجب یادی از ما کردی.
من: حالا خوبه همین دیشب منو دیدی.
یون: جانم، کارتو بگو
من: داداش..من یه خونه جدید برای خودم گرفتم..دو ماهه دیگه دانشگاه شروع میشه و منم دیگه بزرگ شدم برای همین بهتره یه خونه از خودم داشته باشم..
یون:ولی نوران..خودت میدونی مامان اینا هر ماه خونه نیستن..
من: اشکال نداره داداش، دوربین میزاریم، تازه، نگهبانم میگیریم توی اون هفت روز بیاد هی به خونه سر بزنه.
یون: چی بگم.
۲.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.