P 21
بالا دم در وایستادم میخواستم در رو بزنم دیدم بازه دستگیره رو چرخوندم و رفتم داخل یه خونه دنج ولی خوشگل بود چند بار تهیونگ رو صدا زدم ولی کسی نیومد روی دیوار عکسای تهیونگ و دو نفر بود فکر کنم درست اومدم ولی تهیونگ کجاست یه راه رویی اونجا بود و آخرش هم یه در بود رفتم و آروم اون در رو باز کردم دیدم یکی روی تخت دراز کشیده دقت که کردم تهیونگ بود خدای من رفتم نزدیکتر یعنی فقط خواب مونده بود رفتم سمتش بلند گفتم تهیونگ تهیونگ بیدار شو با تو ام یا بلندشو دستش رو گرفتم گرم بود وایستا ببینم دستم رو روی سرش گذاشتم توچرا اینقدر داغی خدای من تب داری
دوساعت بعد
دستمال دستم رو دوباره خیس کردم و گذاشتم روی سرش هوا داشت تاریک میشد گوشیم رو برداشتم و به لیا زنگ زدم گفتم امروز خونه دوستم میمونم رفتم آشپزخونه تا برای تهیونگ چیزی درست کنم زیاد چیزی توی یخچال نبود روی کمد به لیست خرید بود گوشیم رو برداشتم و به رانندم زنگ زدم بهش لیست خرید و چند تا دارو که پزشک تجویز کرده بود رو دادم ده دقیقه دیگه آورد یه سوپ و دو نوع غذا درست کردم خودم گرسنم بود صبحونه زیاد نخورده بودم ناهار هم نخوردم رفتم اتاق تهیونگ کنار تختش نشستم دستم رو بردم توی موهاش گفتم ته ته بلند شو باید غذا بخوری
+مامان بزار یکم دیگه بخوابم خوابم میاد
_من اینقدر پیر نشدم که مامانت بشم کیم تهیونگ صدای من رو که شنید چشماش رو باز کرد روی تخت نشست
+ ا ا ا.ت
_ب ب بله 😄😄😄😄😄
+تو اینجا چیکار میکنی
_خوب اینجا خونه دوست مریضم هست اومدم بهش غذا بدم
+چطور اومدی داخل
_در باز بود
+فک کنم یادم رفته ببندمش
_درسته حالا پاشو غذا بخور
+خودت درستش کردی از کی اینجایی لباسام...
_آره خودم درستش کردم و تقریبا از ظهره که اینجام لباسات هم دکتر عوض کرد
+ها باشه
_حالا بگو ااااااا
+خودم میتونم بخورم
_واقعا پس خودت بخور
+خودم میتونم ولی تو بهم بده
دوساعت بعد
دستمال دستم رو دوباره خیس کردم و گذاشتم روی سرش هوا داشت تاریک میشد گوشیم رو برداشتم و به لیا زنگ زدم گفتم امروز خونه دوستم میمونم رفتم آشپزخونه تا برای تهیونگ چیزی درست کنم زیاد چیزی توی یخچال نبود روی کمد به لیست خرید بود گوشیم رو برداشتم و به رانندم زنگ زدم بهش لیست خرید و چند تا دارو که پزشک تجویز کرده بود رو دادم ده دقیقه دیگه آورد یه سوپ و دو نوع غذا درست کردم خودم گرسنم بود صبحونه زیاد نخورده بودم ناهار هم نخوردم رفتم اتاق تهیونگ کنار تختش نشستم دستم رو بردم توی موهاش گفتم ته ته بلند شو باید غذا بخوری
+مامان بزار یکم دیگه بخوابم خوابم میاد
_من اینقدر پیر نشدم که مامانت بشم کیم تهیونگ صدای من رو که شنید چشماش رو باز کرد روی تخت نشست
+ ا ا ا.ت
_ب ب بله 😄😄😄😄😄
+تو اینجا چیکار میکنی
_خوب اینجا خونه دوست مریضم هست اومدم بهش غذا بدم
+چطور اومدی داخل
_در باز بود
+فک کنم یادم رفته ببندمش
_درسته حالا پاشو غذا بخور
+خودت درستش کردی از کی اینجایی لباسام...
_آره خودم درستش کردم و تقریبا از ظهره که اینجام لباسات هم دکتر عوض کرد
+ها باشه
_حالا بگو ااااااا
+خودم میتونم بخورم
_واقعا پس خودت بخور
+خودم میتونم ولی تو بهم بده
۱۵۰.۹k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.