Part44
#Part44
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
ازش میترسیدم خیلی درشت بود حس میکردم همینکه بخواد میتونه گردنمو قطع کنه چشماشو به چشمام دوخت
_ پیش پدر مادرت حرفی نمیزنی در مورد غلطی که میخواستی بکنی، بعدش من و تو با هم حرف داریم
تنها یک کلمه تو ذهنم داشت وول میخورد، "پر رو!"
وقتی دیدم اون اینجوری حرف میزنه با اب دهنم یکم گلوم رو خیس کردم و با غضب نگاش کردم و چشمام رو دوختم به چشماش و با صدایی که میلرزید لب زدم
_ همین الان اینجا به پدر و مادرم میگم که تو با من چیکار کردی و تا آخر عمرم دیگه از دستت نجات پیدا میکنم
خیلی خونسرد به صندلیش تکیه داد و یکی از ابروهاش رو داد بالا
_ تو این کار رو نمیکنی عزیزم، چون اون موقع به همه میگم که تو دوست دخترم بودی و به خاطر اتفاقی که بین ما افتاده و من نخواستم به گردن بگیرم رگتو زدی و میزنم زیر همه ی صحنه سازی ها، و اون موقع با بابایی که از تو دیدم فکر نکنم اجازه بده همینجوری واسه خودت بگردی! پس مجبور میشم عقدت کنم، خودت هم میدونی با یه آزمایش مشخص میشه ما با هم بودیم نه؟
میخواستم داد بزنم ولی از بین دندونهای قفل شدم غریدم
_ آشغال عوضی، یه روز میکشمت، عوضی چطور اینکارا رو با من کردی، مگه چه کاری کردم؟
اشکم در اومده بود لبام لرزید و اولین قطرت اشک سر خورد پایین ، اومدم هق هق کنم که با کاری که کرد یخ زدم
سریع دستش رو اورد جلو و اشکی که سر میخورد رو روی پوست صورتم گرفت و به لباش نزدیک کرد و بوسه ای روش زد
سرش رو اورد بالا و تو چشمای پر از بهتم دقیق شد
_ حق نداری بریزیشون، همون کارهایی که بهت گفتم رو انجام میدی، فکر کنم بخوای دلیل کارهام رو بدونی نه؟ میخوام آروم با هم خرف بزنیم، باشه؟
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
ازش میترسیدم خیلی درشت بود حس میکردم همینکه بخواد میتونه گردنمو قطع کنه چشماشو به چشمام دوخت
_ پیش پدر مادرت حرفی نمیزنی در مورد غلطی که میخواستی بکنی، بعدش من و تو با هم حرف داریم
تنها یک کلمه تو ذهنم داشت وول میخورد، "پر رو!"
وقتی دیدم اون اینجوری حرف میزنه با اب دهنم یکم گلوم رو خیس کردم و با غضب نگاش کردم و چشمام رو دوختم به چشماش و با صدایی که میلرزید لب زدم
_ همین الان اینجا به پدر و مادرم میگم که تو با من چیکار کردی و تا آخر عمرم دیگه از دستت نجات پیدا میکنم
خیلی خونسرد به صندلیش تکیه داد و یکی از ابروهاش رو داد بالا
_ تو این کار رو نمیکنی عزیزم، چون اون موقع به همه میگم که تو دوست دخترم بودی و به خاطر اتفاقی که بین ما افتاده و من نخواستم به گردن بگیرم رگتو زدی و میزنم زیر همه ی صحنه سازی ها، و اون موقع با بابایی که از تو دیدم فکر نکنم اجازه بده همینجوری واسه خودت بگردی! پس مجبور میشم عقدت کنم، خودت هم میدونی با یه آزمایش مشخص میشه ما با هم بودیم نه؟
میخواستم داد بزنم ولی از بین دندونهای قفل شدم غریدم
_ آشغال عوضی، یه روز میکشمت، عوضی چطور اینکارا رو با من کردی، مگه چه کاری کردم؟
اشکم در اومده بود لبام لرزید و اولین قطرت اشک سر خورد پایین ، اومدم هق هق کنم که با کاری که کرد یخ زدم
سریع دستش رو اورد جلو و اشکی که سر میخورد رو روی پوست صورتم گرفت و به لباش نزدیک کرد و بوسه ای روش زد
سرش رو اورد بالا و تو چشمای پر از بهتم دقیق شد
_ حق نداری بریزیشون، همون کارهایی که بهت گفتم رو انجام میدی، فکر کنم بخوای دلیل کارهام رو بدونی نه؟ میخوام آروم با هم خرف بزنیم، باشه؟
۱.۶k
۲۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.