part25
چیزی روی پشت سرم احساس کردم
تهیونگ: حرکت کنی شلیک میکنم
پاهام از ترس داشت میلرزید دستمو گرفت برگشتیم تو ماشین
ا/ت: چرا تو باید برای زندگی من تصمیم بگیری
تهیونگ: من؟
ا/ت: اره تو چیکار به رابطه ما دوتا داری
تهیونگ: میخوام کمکت کنم
ا/ت: من نمیخوام تو کمکم کنی تو نمیدونی ولی روزی هزاربار دلم میخواد که بمیری
تهیونگ: اگر فکر میکنی من دروغ میگم برو
ا/ت: برم؟
تهیونگ: اهمم برو ولی قبلش اگر فهمیدی که هیون داره بهت خیانت میکنه و حرفای من دروغ نبود نیای بهم بگی حق با تو بود
چیزی نگفتم و از ماشینش رفتم یکم با این حرفش حالم بد شد
تهیونگ: صبر کن
برگشتم سمتش دستامو بالا بردم از ترس از اینکه بهم شلیک کنه
ا/ت: مامانم منتظرمه نکن اینکارو بامن بابام اگر بفهمه تو منو کشتی زندت نمیزاره
تهیونگ: نترس فقط خواستم بهت بگم این تفنگ فندکه
ا/ت: 😳
چیزی بهش نگفتم و یه تاکسی گرفتم و رفتم معلوم بود داشت دروغ میگفت دیوونه
مست بود؟ ولی بین خودش و هیون چه اتفاقی افتاده؟ ایششش چقدر امشب بد بود
کاش هیچوقت تو زندگیم نمیدیدمت کیم تهیونگ
فردا
ساعت: ۱۷:۳٠
تو کافه منتظر بودم هیون بیاد
هیون: ا/ت
ا/ت: اومدی؟ خوبی؟
هیون: اهمم تو خوبی؟
ا/ت: اره من خوبی اون عوضی کاری باهات نکرد
هیون: نه بابا
ا/ت: دیشب دیوونه شده بود خیلی حرفای احمقانه میزد
هیون: اره فکر کنم داره دیوونه شده بود تو که حرفاشو باور نکردی
ا/ت: معلومه که نکردم
هیون: ولی بین تو تهیونگ چی بود واقعا همو بوسیده بودید؟
ا/ت: هااا! نههه اون دروغ میگه، من؟ تهیونگ رو بوس کنم دیوونم وایی هیون این چه حرفی بود زدی خندم گرفت وایی یعنی چی؟باور کردی؟
هیون: نه خب حالا یه نه ساده میگفتی تموم میشد
ا/ت: اهمم فراموشش کن خب خندم گرفته بود میشه دیگه حرفشو نزنیم
هیون: باشه گردنبندتو دوست داری؟
ا/ت: عاشقشم
هیون: خوشحالم که دوسش داری ولی ا/ت بین منو تو به غیر از گرفتن دست هم اتفاقی نیفتاده بعد تو بخوای تهیونگ رو...
ا/ت: ادامه نده گفتم منو تهیونگ هیچوقت همو نبوسیدیم تموم شد رفت اسمشو نیار
هیون: اوکی من برم سرویس زود برمیگردم
ا/ت: باشه
چند دقیقه بعد
گوشی هیون زنگ خورد
(💕یونهو💕)
یونهو؟ چقدر اسمش اشناست این همون دخترست که تهیونگ حرفشو میزد
گوشیو جواب دادم
ا/ت: الو
یونهو: این گوشی هیون نیست
ا/ت: بله شما؟
یونهو: یعنی چی؟ شما کی هستید
ا/ت: من دوست دخترشم
یونهو: چی؟ دوربین مخفیه میدونم که امروز تولدته میخوام ببینمت
ا/ت: یعنی چی خانم چه دوبین مخفی
یونهو: کافه (....) هستی درسته؟
ا/ت: من نمیفهمم شما چی میگید
یونهو: خانم من قطع میکنم نزدیکم الان میام هیون ببینم
گوشیو قطع کرد رمز گوشی هیون زدم بک گراند گوشیش یه دختره بود
ا/ت: یعنی این یونهو
#فیک
#سناریو
تهیونگ: حرکت کنی شلیک میکنم
پاهام از ترس داشت میلرزید دستمو گرفت برگشتیم تو ماشین
ا/ت: چرا تو باید برای زندگی من تصمیم بگیری
تهیونگ: من؟
ا/ت: اره تو چیکار به رابطه ما دوتا داری
تهیونگ: میخوام کمکت کنم
ا/ت: من نمیخوام تو کمکم کنی تو نمیدونی ولی روزی هزاربار دلم میخواد که بمیری
تهیونگ: اگر فکر میکنی من دروغ میگم برو
ا/ت: برم؟
تهیونگ: اهمم برو ولی قبلش اگر فهمیدی که هیون داره بهت خیانت میکنه و حرفای من دروغ نبود نیای بهم بگی حق با تو بود
چیزی نگفتم و از ماشینش رفتم یکم با این حرفش حالم بد شد
تهیونگ: صبر کن
برگشتم سمتش دستامو بالا بردم از ترس از اینکه بهم شلیک کنه
ا/ت: مامانم منتظرمه نکن اینکارو بامن بابام اگر بفهمه تو منو کشتی زندت نمیزاره
تهیونگ: نترس فقط خواستم بهت بگم این تفنگ فندکه
ا/ت: 😳
چیزی بهش نگفتم و یه تاکسی گرفتم و رفتم معلوم بود داشت دروغ میگفت دیوونه
مست بود؟ ولی بین خودش و هیون چه اتفاقی افتاده؟ ایششش چقدر امشب بد بود
کاش هیچوقت تو زندگیم نمیدیدمت کیم تهیونگ
فردا
ساعت: ۱۷:۳٠
تو کافه منتظر بودم هیون بیاد
هیون: ا/ت
ا/ت: اومدی؟ خوبی؟
هیون: اهمم تو خوبی؟
ا/ت: اره من خوبی اون عوضی کاری باهات نکرد
هیون: نه بابا
ا/ت: دیشب دیوونه شده بود خیلی حرفای احمقانه میزد
هیون: اره فکر کنم داره دیوونه شده بود تو که حرفاشو باور نکردی
ا/ت: معلومه که نکردم
هیون: ولی بین تو تهیونگ چی بود واقعا همو بوسیده بودید؟
ا/ت: هااا! نههه اون دروغ میگه، من؟ تهیونگ رو بوس کنم دیوونم وایی هیون این چه حرفی بود زدی خندم گرفت وایی یعنی چی؟باور کردی؟
هیون: نه خب حالا یه نه ساده میگفتی تموم میشد
ا/ت: اهمم فراموشش کن خب خندم گرفته بود میشه دیگه حرفشو نزنیم
هیون: باشه گردنبندتو دوست داری؟
ا/ت: عاشقشم
هیون: خوشحالم که دوسش داری ولی ا/ت بین منو تو به غیر از گرفتن دست هم اتفاقی نیفتاده بعد تو بخوای تهیونگ رو...
ا/ت: ادامه نده گفتم منو تهیونگ هیچوقت همو نبوسیدیم تموم شد رفت اسمشو نیار
هیون: اوکی من برم سرویس زود برمیگردم
ا/ت: باشه
چند دقیقه بعد
گوشی هیون زنگ خورد
(💕یونهو💕)
یونهو؟ چقدر اسمش اشناست این همون دخترست که تهیونگ حرفشو میزد
گوشیو جواب دادم
ا/ت: الو
یونهو: این گوشی هیون نیست
ا/ت: بله شما؟
یونهو: یعنی چی؟ شما کی هستید
ا/ت: من دوست دخترشم
یونهو: چی؟ دوربین مخفیه میدونم که امروز تولدته میخوام ببینمت
ا/ت: یعنی چی خانم چه دوبین مخفی
یونهو: کافه (....) هستی درسته؟
ا/ت: من نمیفهمم شما چی میگید
یونهو: خانم من قطع میکنم نزدیکم الان میام هیون ببینم
گوشیو قطع کرد رمز گوشی هیون زدم بک گراند گوشیش یه دختره بود
ا/ت: یعنی این یونهو
#فیک
#سناریو
- ۲۰.۹k
- ۱۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط