قلب سیاه pt

قلب سیاه pt38
جیمین موبایلش رو از روی میز برداشت و در جواب جونکوک که مدام صداش می زد گفت
~ات خوب نیست، نمیدونم باید چیکار کن
_حالت هاش رو بهم بگو
جیمین میتونست جا به جا شدن جونکوک رو از پشت خط احساس کنه
~ اول احساس خفگی بهش دست داد، الان داره خیلی بد سرفه می کنه و فکر کنم فشارش هم پایین
_شام چی خورده؟
~هیچی امروز شیم درمانی داشت
جیمین موبایل رو روی زمین گذاشت و دستش رو پشت کم
ات کشید. آستین لباسش خونی شده بودن و مقدار
خون هم روی لب هاش خشکیده بود. اگه اون شب هم همه چیز به خوبی پیش می رفت، جیمین به چند روز زمان نیاز داشت تا این تصویر رو از ذهنش پاک کن
سوال بعدی جونکوک که دربار ی مکانشون می پرسید، جیمین رو به خودش آورد
~داخل خونه ایم کنار میز
_پس گاز شومینه داره اذیتش میکنه، ببرش توی اتاق و پنجر ها رو باز کن
جیمین بازو آت رو دور گردنش انداخت و با هم وارد
اتاق خواب شدن. ات روی تخت نشست و جیمین بعد از با
کردن پنجره ها گفت
~الان چی؟
_لباس .هاش رو کم کن. فقط یک تیشرت یا نیم تنه تنش باشه
جیمین سویشرت ات رو کامل از تنش درآورد و وقتی خواهرش "سردمه" رو لب زد، اهمیتی نداد. بلوز بافتنی رو هم از تنش بیرون کشید و در نهایت ات با یک نیم تنه و
دهن خونی مقابلش نشسته بود و سین اش رو ماساژ می داد
_ کمکش کن دراز بکشه و یکبار دیگه از اسپری استفاده کنه. بعد بهش آب ولرم بده
دیدگاه ها (۴)

قلب سیاه pt 39جیمین تمام درخواست های جونکوک رو دقیق انجام دا...

قلب سیاه pt40+برای چی؟ _به روش من پیش میریم ات هیچ دردی احسا...

قلب سیاه pt37اگه لازم باشه، به خودش توضیح میدم که چرا رفتم~ک...

قلب سیاه pt36ات با حرکت سرش موافقت کرد اما نمی تونست جلوی اف...

پارت ۳۱ات: تو.... خیلی 😡😨جیمین: من چی 😡ات: هیچی.... ترس.... ...

گناهکار ) ۵۸ part گوشه لبش رو گزید و یه لباس خواب های ساده م...

( گناهکار ) ۷۱ part قلبش همانند آبی بر روی زمین ریخت جیمین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط