پـارت ⑨⑦
پـارت ⑨⑦
ترنم٭
با درد بدی چشام و باز کردم نگاه دور و برم کردم دیدم بیمارستانم مامانم اون ور داره قرآن میخونه ٳ وا چی شده چرا من بیمارستانم..
یهو تموم اتفاقاتی که افتاده بود مثل یک فیلم از جلو چشمم رد شد ..
وای سپنتا چیشد خدا کنه اتفاقی براش نیفتاده باشه از رو تخت بلند شدم.
مامانم متوجهم شد و با چشای اشکیش زل زد بهم و گفت:بالاخره بهش اومدی؟ ـ مامان سپنتا کجاست؟ مامان:خـ ب خب اون خوبه
فهمیدم فقط داره میپیچونتم اومدم از تخت برم پایین که دیدم سرم تو دستمه
سرم و از دستم کندم و اومدم برم مامان:ٳ ترنم چیکار می کنی
ـ مامان ولم کن باید برم پیشه سپنتا مامان:اما تو خودت حالت خوب نیس
ـ حاله من خیلیم خوبه چشه مگه.
رفتم پیش یکی از پرستارا و گفتم:ببخشید میشه بگید آقای سپنتا سهیلی تو کدوم بخشن. پرستار:بزارید نگاه کنم.. آقای سهیلی تو بخش آی سیو هستن
طبقه دوم ............ ـ چـ ی چی آی سیو فوری رفتم و سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه دوم مامانمم که دنبالم میومد.
رفتم همون جایی که پرستار گفته بود دیدم بچه ها، مادر و پدر سپنتا،سروش و سارا همشون اونجان..
با صدای پاهام نظرشون جلب شد سلین:ترنم تو چرا بلند شدی؟ مارال:ترنم دستت داره خون میاد و هرکدوم یه چیزی گفتن ولی من اصن گوشم نمیشنید
رفتم پشت شیشه ای که سپنتا تو اون بود چشماش بستع بود ..
ـ اون به خاطر من این طوری شده همش به خاطر من همش تقصیره منه
رفتم سمت خانواده سپنتا و گفتم:من و ببخشین سپنتا الان به خاطر من به این حال افتاده مامانش با مهربونی نگام کرد و با صدای غم آلودش گفت:فقط اینو بدون پسرم خیلی دوست داره خیلی..
یـک ـ پـارت ـ ویـژه ـ در ـ کـامـنـت ـ هـا.
لـایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ فـرامـوش ـ نـشـه.
ترنم٭
با درد بدی چشام و باز کردم نگاه دور و برم کردم دیدم بیمارستانم مامانم اون ور داره قرآن میخونه ٳ وا چی شده چرا من بیمارستانم..
یهو تموم اتفاقاتی که افتاده بود مثل یک فیلم از جلو چشمم رد شد ..
وای سپنتا چیشد خدا کنه اتفاقی براش نیفتاده باشه از رو تخت بلند شدم.
مامانم متوجهم شد و با چشای اشکیش زل زد بهم و گفت:بالاخره بهش اومدی؟ ـ مامان سپنتا کجاست؟ مامان:خـ ب خب اون خوبه
فهمیدم فقط داره میپیچونتم اومدم از تخت برم پایین که دیدم سرم تو دستمه
سرم و از دستم کندم و اومدم برم مامان:ٳ ترنم چیکار می کنی
ـ مامان ولم کن باید برم پیشه سپنتا مامان:اما تو خودت حالت خوب نیس
ـ حاله من خیلیم خوبه چشه مگه.
رفتم پیش یکی از پرستارا و گفتم:ببخشید میشه بگید آقای سپنتا سهیلی تو کدوم بخشن. پرستار:بزارید نگاه کنم.. آقای سهیلی تو بخش آی سیو هستن
طبقه دوم ............ ـ چـ ی چی آی سیو فوری رفتم و سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه دوم مامانمم که دنبالم میومد.
رفتم همون جایی که پرستار گفته بود دیدم بچه ها، مادر و پدر سپنتا،سروش و سارا همشون اونجان..
با صدای پاهام نظرشون جلب شد سلین:ترنم تو چرا بلند شدی؟ مارال:ترنم دستت داره خون میاد و هرکدوم یه چیزی گفتن ولی من اصن گوشم نمیشنید
رفتم پشت شیشه ای که سپنتا تو اون بود چشماش بستع بود ..
ـ اون به خاطر من این طوری شده همش به خاطر من همش تقصیره منه
رفتم سمت خانواده سپنتا و گفتم:من و ببخشین سپنتا الان به خاطر من به این حال افتاده مامانش با مهربونی نگام کرد و با صدای غم آلودش گفت:فقط اینو بدون پسرم خیلی دوست داره خیلی..
یـک ـ پـارت ـ ویـژه ـ در ـ کـامـنـت ـ هـا.
لـایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ فـرامـوش ـ نـشـه.
۸.۷k
۳۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.