عروسفراری
#عروس_فراری 🤍👀
Part: ³¹
تهیونگ: خب بِنال!
کای: هانی یول ....
تهیونگ: هانی یول چی ؟!
یهو کای غش کرد.....رفتم سمتش ....
تهیونگ: هی ...کای ...کای ...
چش شد این پسر ...
تهیونگ: جونکوک بیا اینجا کمک کن ....
جونکوک: ا..الان ...
جونکوک اومد سمت کای و بلندش کرد و برد سمت مبل ....
کای میخواست درمورد هانی یول یه چی بگه ولی ...از هوش رفت ...چی میخواست بگه ؟!
تو فکر بودم که یهو صدای گلوله کله عمارت رو برداشت ....
به اطراف خیره شدم که هانی یول رو با یه دسته غول جلو در عمارت دیدم ....
تهیونگ: هانی یول !!!
هانی یول : خوشحالم دوباره میبینمت تهیونگ....(نیشخند )
از اون نیشخندش حالم بهم میخورد ....مر/تیکه ی عو/ضی....
هانی یول : کله عمارت رو بگردین ....
تهیونگ: دنباله چی اومدی عو/ضی (داد)
هانی یول: به تو مربوط نیست ....
یهو چند تا از اون گوریلاش اومدن سمتم و دستام رو گرفتن ...
تهیونگ: هه اینقدری ترسو و بزدلی!(نیشخند )
هانی یول : اون نیشخنده مسخرت رو از رو صورتت پاک کن وگرنه خودم فکِت رو میارم پایین ....
یکی از زیر دست های هانی یول اومد سمتش ...
.... : قربان ...
هانی یول : هااا....
یهو ات رو از پشتش کشید بیرون ....
تهیونگ: هانی یول دستت بهش بخوره دستت رو میشکنم ....!
هانی یول : هه ...پس انگار دوسش داری ...(دستش رو کشید رو صورته ات)
تهیونگ: دسته کثیفت رو از رو صورتش بردار(داد)
ادامه دارد.......
Part: ³¹
تهیونگ: خب بِنال!
کای: هانی یول ....
تهیونگ: هانی یول چی ؟!
یهو کای غش کرد.....رفتم سمتش ....
تهیونگ: هی ...کای ...کای ...
چش شد این پسر ...
تهیونگ: جونکوک بیا اینجا کمک کن ....
جونکوک: ا..الان ...
جونکوک اومد سمت کای و بلندش کرد و برد سمت مبل ....
کای میخواست درمورد هانی یول یه چی بگه ولی ...از هوش رفت ...چی میخواست بگه ؟!
تو فکر بودم که یهو صدای گلوله کله عمارت رو برداشت ....
به اطراف خیره شدم که هانی یول رو با یه دسته غول جلو در عمارت دیدم ....
تهیونگ: هانی یول !!!
هانی یول : خوشحالم دوباره میبینمت تهیونگ....(نیشخند )
از اون نیشخندش حالم بهم میخورد ....مر/تیکه ی عو/ضی....
هانی یول : کله عمارت رو بگردین ....
تهیونگ: دنباله چی اومدی عو/ضی (داد)
هانی یول: به تو مربوط نیست ....
یهو چند تا از اون گوریلاش اومدن سمتم و دستام رو گرفتن ...
تهیونگ: هه اینقدری ترسو و بزدلی!(نیشخند )
هانی یول : اون نیشخنده مسخرت رو از رو صورتت پاک کن وگرنه خودم فکِت رو میارم پایین ....
یکی از زیر دست های هانی یول اومد سمتش ...
.... : قربان ...
هانی یول : هااا....
یهو ات رو از پشتش کشید بیرون ....
تهیونگ: هانی یول دستت بهش بخوره دستت رو میشکنم ....!
هانی یول : هه ...پس انگار دوسش داری ...(دستش رو کشید رو صورته ات)
تهیونگ: دسته کثیفت رو از رو صورتش بردار(داد)
ادامه دارد.......
- ۲۱.۹k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط