ناجی پارت ٢٧
#ناجی #پارت_٢٧
منو نگار ناهارو بیرون خورده بودیم و اصلا نمیدونستیم اون برای ناهار چی کار کرد از پله ها ک میومدم پایین امیر علی بد نگام میکرد بی توجه ب سمت اشپزخونه رفتم تا شام بزارم سبزی کوکو خریدمو ریز کردم و وکو سبزی گزاشتم بعد سبزی و وسایلی ک خریدمو جا ب جا کردم اکیر علی اومد تو اشپزخونه و گفت
~خانم کلفت ....اخ یادم رفت مستخدم چی پخته
جوابشو ندادم باز سوالشو تکرار کرد
گفتم
+از تحقیر کردن خوشت میاد
~نمیدونم. ..ولی خووووب میدونم تو رفیقت از انتن بازی خوشتون میاد
+یعنی چی
~یعنی سیر تا پیاز امروزو برا بابام تعریف کردن ....ببین دختر جون ی چیزی میگم محض اطلاعت مامانم زندگیشو صفت چسبیده سعی نکن بابامو گول بزنی
و بعد از اشپزخونه رفت من ک حسابی جوش اوررده بودم پشت سرش اومدم بیرون و گفتم
+هووووی پسر جون فکر نکن تا الان سکوت کردم ادم بی سر و زبونیم یا ادم ندیدم و نمیدونم چجوری رفتار نم نخییر اتفاقا امثال تورو زیااااد دیدم تو ی ادم بدبختی ک فقط بلده یا تحقیر کنه یا با پول باباش ادعا کنه یا مخ دخترایی رو بزنه ک اهن پرستن اصلا از این مثلث زندگیت خارج نمیشه ولی خوب گوشاتو وا کن شاید من فقط ٢٣ یا ٢۴سالم باشه اما سختی زیاد کشیدم اگر ادمی بودم ک میخواستم باباتو گول بزنم تا الان زده بودم شاید تو خارج رفته باشی و ادمای جور وا جور دیده باشی اما ادم شناس نیستی
خواست دهنشو باز کنه و وچیزی بگه ک گوشیش زنگ خورد
~به به داداش خخخلم کجایی تو....اععع بلیط گیرت اومد....خب خداروشکر .....بیام دنبالت ؟!....گفتم ک باهم بلیط بگیریم تو قبول نکردی وگرنه الانم تو اینجا بودی
یهو زنگ در ب صدا در اومد
نگار بود درو باز کردم وقتی اومد تو چیزی در مورد جرو بحث نگفتم امیر علی هم ک تلفنشو قطع کرد رو ب منو نگار گفت
~داداشم امشب ساعت ١/٣٠مرسه ایران اصلا دلم نمیخواد بهش بی احترامی بشه
بعد هم سریع رقت بالا تو اتاقش
نگار گفت
-هییییچی دیگ خودش قابل تحمل نبود دادشش بیاد دیگ عاااالی میشه بعد هم رفت بالا ک لباسشو عوض کنه
ب ساعت نگاه کردم ساعت۶غروب بود روی مبل نشستم و هندزفری من گزاشتم گوشم اهنگ شهاب مظفری دل خون رو پلی کردم
منو نگار ناهارو بیرون خورده بودیم و اصلا نمیدونستیم اون برای ناهار چی کار کرد از پله ها ک میومدم پایین امیر علی بد نگام میکرد بی توجه ب سمت اشپزخونه رفتم تا شام بزارم سبزی کوکو خریدمو ریز کردم و وکو سبزی گزاشتم بعد سبزی و وسایلی ک خریدمو جا ب جا کردم اکیر علی اومد تو اشپزخونه و گفت
~خانم کلفت ....اخ یادم رفت مستخدم چی پخته
جوابشو ندادم باز سوالشو تکرار کرد
گفتم
+از تحقیر کردن خوشت میاد
~نمیدونم. ..ولی خووووب میدونم تو رفیقت از انتن بازی خوشتون میاد
+یعنی چی
~یعنی سیر تا پیاز امروزو برا بابام تعریف کردن ....ببین دختر جون ی چیزی میگم محض اطلاعت مامانم زندگیشو صفت چسبیده سعی نکن بابامو گول بزنی
و بعد از اشپزخونه رفت من ک حسابی جوش اوررده بودم پشت سرش اومدم بیرون و گفتم
+هووووی پسر جون فکر نکن تا الان سکوت کردم ادم بی سر و زبونیم یا ادم ندیدم و نمیدونم چجوری رفتار نم نخییر اتفاقا امثال تورو زیااااد دیدم تو ی ادم بدبختی ک فقط بلده یا تحقیر کنه یا با پول باباش ادعا کنه یا مخ دخترایی رو بزنه ک اهن پرستن اصلا از این مثلث زندگیت خارج نمیشه ولی خوب گوشاتو وا کن شاید من فقط ٢٣ یا ٢۴سالم باشه اما سختی زیاد کشیدم اگر ادمی بودم ک میخواستم باباتو گول بزنم تا الان زده بودم شاید تو خارج رفته باشی و ادمای جور وا جور دیده باشی اما ادم شناس نیستی
خواست دهنشو باز کنه و وچیزی بگه ک گوشیش زنگ خورد
~به به داداش خخخلم کجایی تو....اععع بلیط گیرت اومد....خب خداروشکر .....بیام دنبالت ؟!....گفتم ک باهم بلیط بگیریم تو قبول نکردی وگرنه الانم تو اینجا بودی
یهو زنگ در ب صدا در اومد
نگار بود درو باز کردم وقتی اومد تو چیزی در مورد جرو بحث نگفتم امیر علی هم ک تلفنشو قطع کرد رو ب منو نگار گفت
~داداشم امشب ساعت ١/٣٠مرسه ایران اصلا دلم نمیخواد بهش بی احترامی بشه
بعد هم سریع رقت بالا تو اتاقش
نگار گفت
-هییییچی دیگ خودش قابل تحمل نبود دادشش بیاد دیگ عاااالی میشه بعد هم رفت بالا ک لباسشو عوض کنه
ب ساعت نگاه کردم ساعت۶غروب بود روی مبل نشستم و هندزفری من گزاشتم گوشم اهنگ شهاب مظفری دل خون رو پلی کردم
۷۵.۳k
۲۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.