عمارت کیم تهیونگ
#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۲۳
صبح با برخورد خورشید روی صورتم چشمام رو باز کردم،کوک هنوز خواب بود
منم تو بغلش بودم
آروم از بغلش اومدم بیرون
کوک:کجا؟(خواب آلود)
_صبح شده،باید برم صبحانه آماده کنم
کوک:بیخود...همینجا میمونی..
_جانکوکا...
کوک:ایزول هست بقیعه خدمتکارا هم هستن
_تو...ایزول رو میشناسی
کوک:آره..
_از کجا؟
کوک:تهیونگ داشت صداش میزد
_آها..
کوک:حسودی کردی؟
_کی؟...من؟...نه بابا.
اون ...اون دوستمه
کوک:من چی؟
_تو چی
کوک:من چیکاره تو میشم؟
_تو مرد منی..
کوک لبخند دندون نمایی زد و گفت
کوک:خودت داری کاری میکنی نتونم تحریک نشم
_عهههه....جانکوکا..
کوک لبخندی زد و منم جوابش رو با لبخند دادم،کوک خودش رو به سمت گردنم برد
و نفس عمیقی کشید
کوک:مگه با چی خودتو میشوری؟
_چطور؟
کوک:خیلی خوش بویی..
_هیچی نزدم،،تن ام فقط دیشب خورد به تن تو
کوک:اوههه
#پارت_۲۳
صبح با برخورد خورشید روی صورتم چشمام رو باز کردم،کوک هنوز خواب بود
منم تو بغلش بودم
آروم از بغلش اومدم بیرون
کوک:کجا؟(خواب آلود)
_صبح شده،باید برم صبحانه آماده کنم
کوک:بیخود...همینجا میمونی..
_جانکوکا...
کوک:ایزول هست بقیعه خدمتکارا هم هستن
_تو...ایزول رو میشناسی
کوک:آره..
_از کجا؟
کوک:تهیونگ داشت صداش میزد
_آها..
کوک:حسودی کردی؟
_کی؟...من؟...نه بابا.
اون ...اون دوستمه
کوک:من چی؟
_تو چی
کوک:من چیکاره تو میشم؟
_تو مرد منی..
کوک لبخند دندون نمایی زد و گفت
کوک:خودت داری کاری میکنی نتونم تحریک نشم
_عهههه....جانکوکا..
کوک لبخندی زد و منم جوابش رو با لبخند دادم،کوک خودش رو به سمت گردنم برد
و نفس عمیقی کشید
کوک:مگه با چی خودتو میشوری؟
_چطور؟
کوک:خیلی خوش بویی..
_هیچی نزدم،،تن ام فقط دیشب خورد به تن تو
کوک:اوههه
۸.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.