• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part125
#paniz
نیکا: بریم کاباره
رضا سری تکون داد و تا آخر مسیر حرفی نزدیم
ماشین رو نگه داشت و نیکا با عجله پیاده شد رفت داخل
رضا نگاهی به من کرد
رضا: پیاده شو دیگه بر چی نمیری
_اگه من برم رئیس کاباره نمی پرسه چرا نمیای با اینکه استفا ندادی
گوشه ی لبش بالا رفت که متوجه حرکتش نشدم
رضا: حرف رئیس کاباره برات خیلی مهمه نه
_خب معلومه من اونجا کار میکردم و یکی از .....
حرفم رو قطع کرد و گفت
رضا: رئیس کاباره منمم
بهت زده نگاش کردم نه دیگه ،مگه اینکه بعدا خریده باشه
نگاهی از بالا تا پایین کردم که خنده ای کرد
رضا: چرا اینجوری نگاه میکنی رز وحشی ادمم دیگه اینجا هم کاباره ی منه
_نه بابا مگه اینکه خریده باشی
نچی کرد و گفت
رضا : اینجا یه مغازه چند طبقه بود خودم گرفتم و ازش کاباره ساختم
_پس من چرا نمیدی....
رضا: بیست سوالیه پانیذ بلند شو بعدا جواب میدم ماشینا ههی بوق میزنن
سریع پیاده شدم
اصن حواسم امروز سرجاش نبود
کلافه شده بودم
رضا هم اومد و با هم
از پرده ها گذشتیم و رفتیم طبقه ی بالا که صدای موزیک کمی کمتر میشد
نشستیم رو مبل های vip
اشاره ای به نیکا کرد و منم نگاهش کردم که با متین بود
رضا: فقط به فکر خودشه اصن مهم نیس تو خانواده بمب بترکه
سرم رو به سینه اش تکیه دادم و با گوشیم مشغول بازی کردن شدم
به گارسون سفارشش رو کرد و رفت
_میگم تو عجب آدم آب زیرکاری هستیا
رضا: من ، چرا از چه نظر
_همین که یدفعه مسئول و رئیس شغلم میشی میتونستم از همون اول مخت کنم تا اینکه تو آموزشگاه دعوا راه بندازیم
خنده ای کرد
رضا: ای رز وحشی اون روز این اسم خودم گذاشتم روت
در حالی که تو بازی هدف ام رو نشونه گرفتم لب زدم
_بله بی عضو جونم
رضا: داری بازی میکنی مگه بچه ای
نوشیدنی های آقا اومد از بینشون آبمیوه انبه برداشتم و کمی ازش خودم
_اومم بچم
حرفی نزد و سکوت بین مون زیاد شد
۵مین
۱۰مین
۱۵مین
۲۰ مین
نزدیک نیم ساعت حرفی نزد و تو فکر بود
گوشی رو خاموش کردم و نشستم بهش چشم دوختم
_به چی فکر میکنی
رضا: اینکه اکس نگار یعنی امیر رو چطور پاش رو به خانوادم باز کنم
لبخند شیطانی زدم و....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part125
#paniz
نیکا: بریم کاباره
رضا سری تکون داد و تا آخر مسیر حرفی نزدیم
ماشین رو نگه داشت و نیکا با عجله پیاده شد رفت داخل
رضا نگاهی به من کرد
رضا: پیاده شو دیگه بر چی نمیری
_اگه من برم رئیس کاباره نمی پرسه چرا نمیای با اینکه استفا ندادی
گوشه ی لبش بالا رفت که متوجه حرکتش نشدم
رضا: حرف رئیس کاباره برات خیلی مهمه نه
_خب معلومه من اونجا کار میکردم و یکی از .....
حرفم رو قطع کرد و گفت
رضا: رئیس کاباره منمم
بهت زده نگاش کردم نه دیگه ،مگه اینکه بعدا خریده باشه
نگاهی از بالا تا پایین کردم که خنده ای کرد
رضا: چرا اینجوری نگاه میکنی رز وحشی ادمم دیگه اینجا هم کاباره ی منه
_نه بابا مگه اینکه خریده باشی
نچی کرد و گفت
رضا : اینجا یه مغازه چند طبقه بود خودم گرفتم و ازش کاباره ساختم
_پس من چرا نمیدی....
رضا: بیست سوالیه پانیذ بلند شو بعدا جواب میدم ماشینا ههی بوق میزنن
سریع پیاده شدم
اصن حواسم امروز سرجاش نبود
کلافه شده بودم
رضا هم اومد و با هم
از پرده ها گذشتیم و رفتیم طبقه ی بالا که صدای موزیک کمی کمتر میشد
نشستیم رو مبل های vip
اشاره ای به نیکا کرد و منم نگاهش کردم که با متین بود
رضا: فقط به فکر خودشه اصن مهم نیس تو خانواده بمب بترکه
سرم رو به سینه اش تکیه دادم و با گوشیم مشغول بازی کردن شدم
به گارسون سفارشش رو کرد و رفت
_میگم تو عجب آدم آب زیرکاری هستیا
رضا: من ، چرا از چه نظر
_همین که یدفعه مسئول و رئیس شغلم میشی میتونستم از همون اول مخت کنم تا اینکه تو آموزشگاه دعوا راه بندازیم
خنده ای کرد
رضا: ای رز وحشی اون روز این اسم خودم گذاشتم روت
در حالی که تو بازی هدف ام رو نشونه گرفتم لب زدم
_بله بی عضو جونم
رضا: داری بازی میکنی مگه بچه ای
نوشیدنی های آقا اومد از بینشون آبمیوه انبه برداشتم و کمی ازش خودم
_اومم بچم
حرفی نزد و سکوت بین مون زیاد شد
۵مین
۱۰مین
۱۵مین
۲۰ مین
نزدیک نیم ساعت حرفی نزد و تو فکر بود
گوشی رو خاموش کردم و نشستم بهش چشم دوختم
_به چی فکر میکنی
رضا: اینکه اکس نگار یعنی امیر رو چطور پاش رو به خانوادم باز کنم
لبخند شیطانی زدم و....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۵.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.