(دوست داشتنی) پارت 26
(دوست داشتنی) پارت 26
سوبین پرت شد اونور
تهیونگ دستشو گرفت برد
تو یه اتاق درو روش قفل
کرد
اومد سمت من
تهیونگ: خوبی ا.ت
ا.ت: آآا ررهه خووببم(با لکنت)
تهیونگ: خب نترس دیگه
بیا مانتو بپوش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ
ا.ت شروع کرد به گریه
کردن و بغلم کرد
ا.ت: مرسی
تهیونگ: چرا
ا.ت: که اومدی اگه
نبودی خدا نمیدونستم
چه اتفاقی برام می افتاد
تهیونگ:الان که خوبی
تو برو خونه خودت منم
حساب این عوضی رو میرسم
ا.ت: تهیونگ
تهیونگ: بله
ا.ت: میتونم بیام خونتون
تهیونگ: خونه من
ا.ت: آره چون داشتم
میمدم چند نفر داشتن
دنبالم میومدن میترسم
تهیونگ: الان داخل خونمی
ا.ت: مگه اینجا ماله سوبین
نیست
تهیونگ: نه
ا.ت: راستی تو چرا یکدفعه
اومدی مگه خودتو سوبین
چه نسبتی باهم دارین
تهیونگ: برادرمه
ا.ت: چی برادرته
#فیک
#تهیونگ
سوبین پرت شد اونور
تهیونگ دستشو گرفت برد
تو یه اتاق درو روش قفل
کرد
اومد سمت من
تهیونگ: خوبی ا.ت
ا.ت: آآا ررهه خووببم(با لکنت)
تهیونگ: خب نترس دیگه
بیا مانتو بپوش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ
ا.ت شروع کرد به گریه
کردن و بغلم کرد
ا.ت: مرسی
تهیونگ: چرا
ا.ت: که اومدی اگه
نبودی خدا نمیدونستم
چه اتفاقی برام می افتاد
تهیونگ:الان که خوبی
تو برو خونه خودت منم
حساب این عوضی رو میرسم
ا.ت: تهیونگ
تهیونگ: بله
ا.ت: میتونم بیام خونتون
تهیونگ: خونه من
ا.ت: آره چون داشتم
میمدم چند نفر داشتن
دنبالم میومدن میترسم
تهیونگ: الان داخل خونمی
ا.ت: مگه اینجا ماله سوبین
نیست
تهیونگ: نه
ا.ت: راستی تو چرا یکدفعه
اومدی مگه خودتو سوبین
چه نسبتی باهم دارین
تهیونگ: برادرمه
ا.ت: چی برادرته
#فیک
#تهیونگ
۱۰.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.