(دوست داشتنی) پارت 27
(دوست داشتنی) پارت 27
تهیونگ: آره
ا.ت: خب چرا اونموقع
که تو خونتون کار میکردیم
نبودش
تهیونگ: برادر ناتنیمه بابام دوتا
زن داشت
ا.ت: اها که اینطور ولی
چرا وقتی که گفتمت دوسش
دارم نگفتی که برادرته
تهیونگ: چون لازم نبود تو فیلا
همینجا باش تا اونو بیرون کنم
خدمتکار
خدمتکار: بله آقا
تهیونگ: سریع به بادیگاردا
بگو سوبین رو بیرون کن
دیگه که دیگه برنگرده
خدمتکار: چشم
داشتن سوبین رو میبردن
سوبین:(باداد) هیونگ من غلط
کردم نه نزار منو ببرن
تهیونگ......(نقطه یعنی چیزی
نمیگه)
سوبین: تهیونگ هیونگ
تهیونگ:.....
ا.ت: واقعا فکر نمیکردم همچین
آدمی باشه
تهیونگ: هنوز دوسش داری
ا.ت: نه دیگه نمیخوامم که
دوسش داشته باشم
تهیونگ: کس دیگه ای دوست
نداری
ا.ت: نه یعنی دارم از بچگی داشتم
وای اون مطمئنم نشدنی
تهیونگ: منظورت کیه میگی
بچگی حتما منم میشناسمش
ا.ت: دوسش دارم ولی بهش
نمیرسم
تهیونگ: خب ولش کن
ا.ت: تهیونگ میتونم بغلت کنم
تهیونگ: چرا
ا.ت: وقتی بغلت میکنم آروم
میشم
تهیونگ: باشه بیا بغلم
#تهیونگ
#فیک
تهیونگ: آره
ا.ت: خب چرا اونموقع
که تو خونتون کار میکردیم
نبودش
تهیونگ: برادر ناتنیمه بابام دوتا
زن داشت
ا.ت: اها که اینطور ولی
چرا وقتی که گفتمت دوسش
دارم نگفتی که برادرته
تهیونگ: چون لازم نبود تو فیلا
همینجا باش تا اونو بیرون کنم
خدمتکار
خدمتکار: بله آقا
تهیونگ: سریع به بادیگاردا
بگو سوبین رو بیرون کن
دیگه که دیگه برنگرده
خدمتکار: چشم
داشتن سوبین رو میبردن
سوبین:(باداد) هیونگ من غلط
کردم نه نزار منو ببرن
تهیونگ......(نقطه یعنی چیزی
نمیگه)
سوبین: تهیونگ هیونگ
تهیونگ:.....
ا.ت: واقعا فکر نمیکردم همچین
آدمی باشه
تهیونگ: هنوز دوسش داری
ا.ت: نه دیگه نمیخوامم که
دوسش داشته باشم
تهیونگ: کس دیگه ای دوست
نداری
ا.ت: نه یعنی دارم از بچگی داشتم
وای اون مطمئنم نشدنی
تهیونگ: منظورت کیه میگی
بچگی حتما منم میشناسمش
ا.ت: دوسش دارم ولی بهش
نمیرسم
تهیونگ: خب ولش کن
ا.ت: تهیونگ میتونم بغلت کنم
تهیونگ: چرا
ا.ت: وقتی بغلت میکنم آروم
میشم
تهیونگ: باشه بیا بغلم
#تهیونگ
#فیک
۱۲.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.