رمان همسر اجباری پارت نود وسه
#رمان_همسر_اجباری #پارت_نود وسه
دلت نخواست بمونیو باهام یه حسه تازه تر بسازی
دلت نخواست خطر کنی بیای همش میترسیدی ببازی
دلت نخواست نگو نشد میشد اگه میخواستی اما رفتی
با اینکه خستم عاشقم
دلم میخواست یه جور دیگه میشد ته مسیر زندگیمون
دلم میخواست تا آخرش یه ریز ادامه داشت این عاشقیمون
دلم میخواست تموم نشه نری تو بهتری از هر کی دیدم حاال میفهمم عاشقم ♫♫♫♫♫♫
آهنگ جدید محمد علیزاد
لعنت بهت زیبا لعنت بهت عزیزلعنتی ام.
...
چند دقیقه بعد رسیدیم اول آنا رفت و بعد از یه ربع هم من
خانم رفیع پرونده هارو بیارید تو اتاقم .
پرونده ها رومرتب کرد بود ودقیق انجام داده بود
آتارفت بیرون
بعد از چند دیقه اومد تو اتاق. ویه برگه. رو سمتم گرفت.
آقای مدرس این فکس واسه شماست .
ممنون.
وبعد از دادن برگه رفت بیرون.
برگه ر ک خوندم به آنا زنگ زدمو گفتم همه بچه هارو همه بگو بیان اتاقم واسه جلسه توام باید باشی ب عنوان
مشاور حقوقی.
-چشم میگم
و قطع کردم. متن نامه اینو گفته بودکه شرکت کره ای گروهی از مارو خواسته بودن برای شروع کارها و
همکاریهامون بود. باید یه گروه واز بچه ها گلچین میکردیم.
معدم سوز بدی زد و رفتم سمت سالن کنفرانس و همه بودن بعد از سالم و احوال پرسی با بچه ها ازشون خواستم
ساکت باشن و جریانو واسشون تعریف کردم.
وا از همه شون نظر خواستم و احسان خیلی ساکت بود والبته اخم روپیشونیش پنهون نبود از من.
باید دلیلشو میپرسیدم ب وقتش
-بچه ها اینو اضافه کنم ک از بین شما ده نفر باید انتخاب شن ک پنج نفر با من بیان و پنج نفر هم گروه دوم با
احسان میان حاال کسایی ک نمیخوان بیان ک جداست بحثشون ولی داوطلبایی ک میخوان اسماشونو رو این برگه
بنویسن. و هر کدوم از شما مسئولیت یه چیزایی رو بر عهده میگیرین.
بعد یه ساعت جلسه تموم شد و بچه ها رفتن سلف پایین برای نهار.
احسان رفت تو اتاقش و هیچ حرفی نزد حتی سالم مطمئنم چیزیش شده.
کسی نبود رفتم سمت اتاق احسان و در زدم جوابی نداد .عین خودش رفتم تو. سرشو گذاشته بود رو میز و داشت
زیر لب ب یکی فهش میداد.
اهمممم.
Comments please
دلت نخواست بمونیو باهام یه حسه تازه تر بسازی
دلت نخواست خطر کنی بیای همش میترسیدی ببازی
دلت نخواست نگو نشد میشد اگه میخواستی اما رفتی
با اینکه خستم عاشقم
دلم میخواست یه جور دیگه میشد ته مسیر زندگیمون
دلم میخواست تا آخرش یه ریز ادامه داشت این عاشقیمون
دلم میخواست تموم نشه نری تو بهتری از هر کی دیدم حاال میفهمم عاشقم ♫♫♫♫♫♫
آهنگ جدید محمد علیزاد
لعنت بهت زیبا لعنت بهت عزیزلعنتی ام.
...
چند دقیقه بعد رسیدیم اول آنا رفت و بعد از یه ربع هم من
خانم رفیع پرونده هارو بیارید تو اتاقم .
پرونده ها رومرتب کرد بود ودقیق انجام داده بود
آتارفت بیرون
بعد از چند دیقه اومد تو اتاق. ویه برگه. رو سمتم گرفت.
آقای مدرس این فکس واسه شماست .
ممنون.
وبعد از دادن برگه رفت بیرون.
برگه ر ک خوندم به آنا زنگ زدمو گفتم همه بچه هارو همه بگو بیان اتاقم واسه جلسه توام باید باشی ب عنوان
مشاور حقوقی.
-چشم میگم
و قطع کردم. متن نامه اینو گفته بودکه شرکت کره ای گروهی از مارو خواسته بودن برای شروع کارها و
همکاریهامون بود. باید یه گروه واز بچه ها گلچین میکردیم.
معدم سوز بدی زد و رفتم سمت سالن کنفرانس و همه بودن بعد از سالم و احوال پرسی با بچه ها ازشون خواستم
ساکت باشن و جریانو واسشون تعریف کردم.
وا از همه شون نظر خواستم و احسان خیلی ساکت بود والبته اخم روپیشونیش پنهون نبود از من.
باید دلیلشو میپرسیدم ب وقتش
-بچه ها اینو اضافه کنم ک از بین شما ده نفر باید انتخاب شن ک پنج نفر با من بیان و پنج نفر هم گروه دوم با
احسان میان حاال کسایی ک نمیخوان بیان ک جداست بحثشون ولی داوطلبایی ک میخوان اسماشونو رو این برگه
بنویسن. و هر کدوم از شما مسئولیت یه چیزایی رو بر عهده میگیرین.
بعد یه ساعت جلسه تموم شد و بچه ها رفتن سلف پایین برای نهار.
احسان رفت تو اتاقش و هیچ حرفی نزد حتی سالم مطمئنم چیزیش شده.
کسی نبود رفتم سمت اتاق احسان و در زدم جوابی نداد .عین خودش رفتم تو. سرشو گذاشته بود رو میز و داشت
زیر لب ب یکی فهش میداد.
اهمممم.
Comments please
۵.۰k
۱۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.