ادامه پارت قبل

ادامه پارت قبل 🗿
شکیب خواست جوابش رو بده که با صدای سرایدار شرکت حرفی نزد، هر چهارتامون با تعجب به مش‌رجب(سرایدار) زل زده بودیم که با هول گفت :
مش‌رجب- طاها جان پسرم یکی از این کارکنای شرکت وقتی داشت میومد یه ماشین زد بهش رفت.
هول از جام بلند شدم و گفتم :
طاها- چی کدومشون؟
ترانه با ترس و بُهت لب زد :
ترانه- وای رها.
گیج بهش نگاه کردم که گفت :
ترانه- رها رفت داخل ماشین من یه چیزی برداره.
با شنیدن حرفش به سرعت دوییدم سمت بیرون...
#عشق_پر_دردسر
دیدگاه ها (۲)

#part40#طاهاکلافه و مضطرب پشت در اتاق عمل راه می‌رفتم، نزدیک...

#part41#رهاترانه- وای رها باید می‌بودی و می‌دیدی چطوری خودشو...

#part39#طاهاآیدا- وای طاها خیلی خوشحالم که تو شرکت کار می‌کن...

#part38#رهاکلافه نشستم سر جام، یک ساعت تمام بود تو جام الکی ...

دختر جهنمی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط