ادامه پارت قبل 🗿
ادامه پارت قبل 🗿
شکیب خواست جوابش رو بده که با صدای سرایدار شرکت حرفی نزد، هر چهارتامون با تعجب به مشرجب(سرایدار) زل زده بودیم که با هول گفت :
مشرجب- طاها جان پسرم یکی از این کارکنای شرکت وقتی داشت میومد یه ماشین زد بهش رفت.
هول از جام بلند شدم و گفتم :
طاها- چی کدومشون؟
ترانه با ترس و بُهت لب زد :
ترانه- وای رها.
گیج بهش نگاه کردم که گفت :
ترانه- رها رفت داخل ماشین من یه چیزی برداره.
با شنیدن حرفش به سرعت دوییدم سمت بیرون...
#عشق_پر_دردسر
شکیب خواست جوابش رو بده که با صدای سرایدار شرکت حرفی نزد، هر چهارتامون با تعجب به مشرجب(سرایدار) زل زده بودیم که با هول گفت :
مشرجب- طاها جان پسرم یکی از این کارکنای شرکت وقتی داشت میومد یه ماشین زد بهش رفت.
هول از جام بلند شدم و گفتم :
طاها- چی کدومشون؟
ترانه با ترس و بُهت لب زد :
ترانه- وای رها.
گیج بهش نگاه کردم که گفت :
ترانه- رها رفت داخل ماشین من یه چیزی برداره.
با شنیدن حرفش به سرعت دوییدم سمت بیرون...
#عشق_پر_دردسر
۱۲.۱k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.