هانا:اووومدیییییییییییی
هانا:اووومدیییییییییییی
شوگا:ذوقی که از چشم و صدای هانا میبارید طوری بود که انگار خواننده ی مورد علاقشو دیده خیلی خوشحال شده بود و خیلی کیوت شده بود:اروم باش...خب اره اومدم یعنی خب...چیزه...
هانا:نمیخواد چیزی بگی همینکه اومدی برامن کلیههههههههههه،بیا بریم
دستشو گرفتم و کشیدمش دنبال خودم
شوگا:حالا چرا میدوییم میتونم راه بریم خو
هانا:بیا خوشحالی لحظه رو تجربه کنیم
شوگا:همینطور که میدوییدیم بهش نگاه میکردم،موهای پریشونش،لبخند قشنگش و زیباترین چیز چشمای درخشانش که ازشون ستاره میباره
چه تصویر قشنگی،همینطور که نگاش میکردم یهو ایستاد و خم شد و دستاشو روی پاهاش گذاشت نفس نفس میزد بعد بهم نگاه کرد و نفس زنان گفت
هانا:تو...خسته...نشدی؟
شوگا:نه
هانا:اووووو چه قدرتمند
شوگا:من قوی نیستم
هانا:هیچکس فرد قوی درونشو تا نخواد پیدا نمیکنه وقتی که اراده کنه اون فرد خودشو نشون میده
شوگا:امیدوارم اینطور باشه
هانا:مطمئن باش همینطوره
شوگا:همیشه از جملات فوق العاده قشنگی استفاده کنی جملات الهام بخش و امیدوار...امیدوار برا زندگی
هانا:مرسی،من همیشه سعی میکنم زندگی رو با چشم خوب ببینم
شوگا:حتی وقتی که کل زندگیت سیاه باشه
هانا:نور کوچیکی رو تو اون سیاهی پیدا میکنی که امید زندگیت میشه
شوگا:شاید حق با تو باشه
همونطور که تو چشماش نگاه میکردم اینو گفتم
هانا:ها؟چی؟
شوگا:یا خدا چم شده من چرا اینطور میگم خاک تو سرم:نه چیزی نیست ولی میگم شاید راست میگی
هانا:بیا بریم،ساعت هم که میدوئه هنوز کاری نکردیم از ۶ سریع شد ۷،این نزدیکیا ی بستنی فروش هست،نظرت چیه بریم باهم بستنی بخوریم؟
به حساب من!
شوگا:ذوقی که از چشم و صدای هانا میبارید طوری بود که انگار خواننده ی مورد علاقشو دیده خیلی خوشحال شده بود و خیلی کیوت شده بود:اروم باش...خب اره اومدم یعنی خب...چیزه...
هانا:نمیخواد چیزی بگی همینکه اومدی برامن کلیههههههههههه،بیا بریم
دستشو گرفتم و کشیدمش دنبال خودم
شوگا:حالا چرا میدوییم میتونم راه بریم خو
هانا:بیا خوشحالی لحظه رو تجربه کنیم
شوگا:همینطور که میدوییدیم بهش نگاه میکردم،موهای پریشونش،لبخند قشنگش و زیباترین چیز چشمای درخشانش که ازشون ستاره میباره
چه تصویر قشنگی،همینطور که نگاش میکردم یهو ایستاد و خم شد و دستاشو روی پاهاش گذاشت نفس نفس میزد بعد بهم نگاه کرد و نفس زنان گفت
هانا:تو...خسته...نشدی؟
شوگا:نه
هانا:اووووو چه قدرتمند
شوگا:من قوی نیستم
هانا:هیچکس فرد قوی درونشو تا نخواد پیدا نمیکنه وقتی که اراده کنه اون فرد خودشو نشون میده
شوگا:امیدوارم اینطور باشه
هانا:مطمئن باش همینطوره
شوگا:همیشه از جملات فوق العاده قشنگی استفاده کنی جملات الهام بخش و امیدوار...امیدوار برا زندگی
هانا:مرسی،من همیشه سعی میکنم زندگی رو با چشم خوب ببینم
شوگا:حتی وقتی که کل زندگیت سیاه باشه
هانا:نور کوچیکی رو تو اون سیاهی پیدا میکنی که امید زندگیت میشه
شوگا:شاید حق با تو باشه
همونطور که تو چشماش نگاه میکردم اینو گفتم
هانا:ها؟چی؟
شوگا:یا خدا چم شده من چرا اینطور میگم خاک تو سرم:نه چیزی نیست ولی میگم شاید راست میگی
هانا:بیا بریم،ساعت هم که میدوئه هنوز کاری نکردیم از ۶ سریع شد ۷،این نزدیکیا ی بستنی فروش هست،نظرت چیه بریم باهم بستنی بخوریم؟
به حساب من!
۴.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.