فیک وقتی دخترشی ولی همیشه بین تو و برادرت فرق میذاشت
Part 15
میونگ ویو:ساعت دیگه ۸ شده بود و ما رسیده بودیم به کره فقط خدا خدا میکردم که ات چیزیش نشده باشه وگرنه خودمو نمیبخشم....بعد از رسیدن کارها تو فرودگاه به سمت خونه راه افتادیم.....بعد از چند دقیقه رسیدیم به محض رسیدن از ماشین پیاده شدم و به سمت در دویدم و درو باز کردم و اسم ات رو صدا میکردم هیچ صدایی نمیشنیدم و بیشتر نگرانم میکرد.....با دو رفتم سمت اتاقش درش باز بود همه جی سر جاش بود یعنی چی این دختر کجا میتونه رفته باشه.....که با صدای شوگا از تو آشپزخونه از اتاق بیرون اومد و به سمت آشپزخونه رفتم.
شوگا:این نامه چیه؟؟(با صدای گرفته و بغض آلود)ات فرار کرده؟؟
میونگ:بدش به من ببینم چی شده؟
میونگ ویو:بعد از اینکه به آخرش رسیدم دیگه نتونستم بغضم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه شوگا اومد سمتم
میونگ:جلو نیا
شوگا:میونگ؟
میونگ:اگه بخاطر تو نبود الان دخترم تو خونه تو اتاقش بود....الان حتی معلوم نیست کجاست
شوگا:فکر نمیکردم اینطوری بشه...میخواستم باهاش بهتر بشم
میونگ:حتما ۱۲ سال دیگه میخواستی باهاش بهتر باشی آره؟؟
شوگا:نمیخواستم اینجوری بشه نمیخواستم مثل بابام باشم اما مثل اینکه از اون هم بدتر شدم
میونگ:الان پشیمونیت دختر من رو برنمیگردونه شوگا میفهمی؟؟؟پشیمونی تو هیچ چیزی رو درست نمیکنه
شوگا:خودم پیداش میکنم
میونگ:باید به پلیس زنگ بزنم که پیداش کنیم
شوگا:به پلیس زنگ بزنی عکس ات رو میگیرن به عنوان دختر مین یونگی بخش میکنن تو اینترنت و برا پیدا کردنش تبلیغ میکنن اینجوری ساسنگ فن ها زودتر پیداش میکنن ممکن نیست چه بلایی سرش بیارن....خودم چند نفر رو استخدام میکنم که پیداش بکنن
میونگ:امیدوارم زودتر پیداش کنی....وگرنه دیگه نه من نه تو
شوگا:باشه باشه......تو میری لوکا رو از خونه ی دوستش بیاری
میونگ:باشه
شوگا ویو:فکر نمیکردم ات از اینجا فرار کنه...البته حق هم داشت....من خیلی بهش بدی کردم....تازه میفهمم چه پدری بودم...امیدوارم ات منو ببخشه....اگه پیداش کنم قول میدم دیگه اذیتش نکنم......باید به اعضا بگم؟فکر کنم بدونم بتونم زودتر ات رو پیدا کنم....به تک تک اعضا زنگ زدم و ماجرا رو توضیح دادم.....اونا هم گفتن که اگه ات رو دیدن بهم زنگ میزنن....واقعا دارم نگران ات میشم....یعنی الان که فرار کرده....جایی داره که بخوابه...غذا خورده؟....وای همش تقصیر منه
ادامه دارد......
میونگ ویو:ساعت دیگه ۸ شده بود و ما رسیده بودیم به کره فقط خدا خدا میکردم که ات چیزیش نشده باشه وگرنه خودمو نمیبخشم....بعد از رسیدن کارها تو فرودگاه به سمت خونه راه افتادیم.....بعد از چند دقیقه رسیدیم به محض رسیدن از ماشین پیاده شدم و به سمت در دویدم و درو باز کردم و اسم ات رو صدا میکردم هیچ صدایی نمیشنیدم و بیشتر نگرانم میکرد.....با دو رفتم سمت اتاقش درش باز بود همه جی سر جاش بود یعنی چی این دختر کجا میتونه رفته باشه.....که با صدای شوگا از تو آشپزخونه از اتاق بیرون اومد و به سمت آشپزخونه رفتم.
شوگا:این نامه چیه؟؟(با صدای گرفته و بغض آلود)ات فرار کرده؟؟
میونگ:بدش به من ببینم چی شده؟
میونگ ویو:بعد از اینکه به آخرش رسیدم دیگه نتونستم بغضم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه شوگا اومد سمتم
میونگ:جلو نیا
شوگا:میونگ؟
میونگ:اگه بخاطر تو نبود الان دخترم تو خونه تو اتاقش بود....الان حتی معلوم نیست کجاست
شوگا:فکر نمیکردم اینطوری بشه...میخواستم باهاش بهتر بشم
میونگ:حتما ۱۲ سال دیگه میخواستی باهاش بهتر باشی آره؟؟
شوگا:نمیخواستم اینجوری بشه نمیخواستم مثل بابام باشم اما مثل اینکه از اون هم بدتر شدم
میونگ:الان پشیمونیت دختر من رو برنمیگردونه شوگا میفهمی؟؟؟پشیمونی تو هیچ چیزی رو درست نمیکنه
شوگا:خودم پیداش میکنم
میونگ:باید به پلیس زنگ بزنم که پیداش کنیم
شوگا:به پلیس زنگ بزنی عکس ات رو میگیرن به عنوان دختر مین یونگی بخش میکنن تو اینترنت و برا پیدا کردنش تبلیغ میکنن اینجوری ساسنگ فن ها زودتر پیداش میکنن ممکن نیست چه بلایی سرش بیارن....خودم چند نفر رو استخدام میکنم که پیداش بکنن
میونگ:امیدوارم زودتر پیداش کنی....وگرنه دیگه نه من نه تو
شوگا:باشه باشه......تو میری لوکا رو از خونه ی دوستش بیاری
میونگ:باشه
شوگا ویو:فکر نمیکردم ات از اینجا فرار کنه...البته حق هم داشت....من خیلی بهش بدی کردم....تازه میفهمم چه پدری بودم...امیدوارم ات منو ببخشه....اگه پیداش کنم قول میدم دیگه اذیتش نکنم......باید به اعضا بگم؟فکر کنم بدونم بتونم زودتر ات رو پیدا کنم....به تک تک اعضا زنگ زدم و ماجرا رو توضیح دادم.....اونا هم گفتن که اگه ات رو دیدن بهم زنگ میزنن....واقعا دارم نگران ات میشم....یعنی الان که فرار کرده....جایی داره که بخوابه...غذا خورده؟....وای همش تقصیر منه
ادامه دارد......
۲۸.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.