مافیای من
#مافیای_من
P:66
(ویو ا.ت)
هیونجین هم مثل خودش سرد گفت
هیون: اول بیا داخل
خب دوستان مثل اینکه در رابطه با خراب کردن رابطشون موفق شدم
تبریک به خودم
من متعلق به همم
فلیکس از کنارم رد شدو مستقیم روی مبل نشست
پشتبندش منم روی مبل جلوییش نشستم و منتظر هیونجین موندم
از گوشه ی چشمم بهش نگاه کردم که به سمت صندوقی که گوشه ی اتاقش بود رفت
رمزشو زد و درو باز کرد
با دیدن تعداد پوشه هایی که تو صندوق بود ابروهام بالا افتاد
چرا باید آنقدر پوشه داشته باشه؟!
توی افکارم غرق بودم که با اومدن صدای فلیکس ریشه ی افکارم پاره شد
سرد گفت
فلیکس: به کجا نگاه میکنی؟!
ابروهام بالا افتاد و با منگی گفتم
ا.ت: ها؟!
دوباره حرفشو تکرار کرد که گفتم
ا.ت: هیچی
حرفمون با اومدن هیونجین قطع شد
درحالی که پوشه هایی توی دستاش بود روی میز تکنفره نشست و پوشه هارو روی میز وسط گزاشت
دستهاشو توی هم قفل کرد و درحالی که به فلیکس زول زره بود گفت
هیونجین: رایان تاحالا چندبار سعی کرده کارهامونو خراب کنه و جاسوسیمونو بکنه
مخاطب حرفهاش تغیر کردو حالا به من زول زده بود
هیونجین:هر دفعه از کارهاش چشم پوشی کرده بودیم اما این دفعه نمیشه......باید باند رایان رو از ریشه نابود کنیم تا دیگه برامون مشکل درست نکنه
پوشه هارو باز کردو چندتا عکس از توشون بیرون آورد و روی میز گزاشت
به یکی از عکس ها که یه مرد سیاه پوش درحال نشستن توی ماشینش بود اشاره کردو گفت
هیونجین: دیکنز رایان رئیس یکی از بزرگ ترین باند های خاور میانه که سر موضوعی با باند ما سر لج افتاده
کمی مکث کردو بعد ادامه داد
هیونجین: همونی که دستور حمله بهتو داده
با یادآوری اینکه از پشت بهم ضربه زده بودن اخمی کردم
مرتیکه ی مادر***
مشغول مورد عنایت قرار دادن طرف بودم که با حرف فلیکس سرمو بالا آوردم
فلیکس: نقشتون چیه؟!
با حرفش به هیونجین نگاه کردم تا جوابشو بده که گفت
هیونجین: هنوز نقشه ی قطعی ای کشیده نشده ولی چندتا جاسوس و وارد عمارت رایان کردم تا از نقشه هاش سر در بیارن
به مبل تکیه دادمو گفتم
ا.ت: خب.....چیزی هم دستگیرشون شده؟
با حرفم لبخند خبیثی زدو گفت
هیون:...........
P:66
(ویو ا.ت)
هیونجین هم مثل خودش سرد گفت
هیون: اول بیا داخل
خب دوستان مثل اینکه در رابطه با خراب کردن رابطشون موفق شدم
تبریک به خودم
من متعلق به همم
فلیکس از کنارم رد شدو مستقیم روی مبل نشست
پشتبندش منم روی مبل جلوییش نشستم و منتظر هیونجین موندم
از گوشه ی چشمم بهش نگاه کردم که به سمت صندوقی که گوشه ی اتاقش بود رفت
رمزشو زد و درو باز کرد
با دیدن تعداد پوشه هایی که تو صندوق بود ابروهام بالا افتاد
چرا باید آنقدر پوشه داشته باشه؟!
توی افکارم غرق بودم که با اومدن صدای فلیکس ریشه ی افکارم پاره شد
سرد گفت
فلیکس: به کجا نگاه میکنی؟!
ابروهام بالا افتاد و با منگی گفتم
ا.ت: ها؟!
دوباره حرفشو تکرار کرد که گفتم
ا.ت: هیچی
حرفمون با اومدن هیونجین قطع شد
درحالی که پوشه هایی توی دستاش بود روی میز تکنفره نشست و پوشه هارو روی میز وسط گزاشت
دستهاشو توی هم قفل کرد و درحالی که به فلیکس زول زره بود گفت
هیونجین: رایان تاحالا چندبار سعی کرده کارهامونو خراب کنه و جاسوسیمونو بکنه
مخاطب حرفهاش تغیر کردو حالا به من زول زده بود
هیونجین:هر دفعه از کارهاش چشم پوشی کرده بودیم اما این دفعه نمیشه......باید باند رایان رو از ریشه نابود کنیم تا دیگه برامون مشکل درست نکنه
پوشه هارو باز کردو چندتا عکس از توشون بیرون آورد و روی میز گزاشت
به یکی از عکس ها که یه مرد سیاه پوش درحال نشستن توی ماشینش بود اشاره کردو گفت
هیونجین: دیکنز رایان رئیس یکی از بزرگ ترین باند های خاور میانه که سر موضوعی با باند ما سر لج افتاده
کمی مکث کردو بعد ادامه داد
هیونجین: همونی که دستور حمله بهتو داده
با یادآوری اینکه از پشت بهم ضربه زده بودن اخمی کردم
مرتیکه ی مادر***
مشغول مورد عنایت قرار دادن طرف بودم که با حرف فلیکس سرمو بالا آوردم
فلیکس: نقشتون چیه؟!
با حرفش به هیونجین نگاه کردم تا جوابشو بده که گفت
هیونجین: هنوز نقشه ی قطعی ای کشیده نشده ولی چندتا جاسوس و وارد عمارت رایان کردم تا از نقشه هاش سر در بیارن
به مبل تکیه دادمو گفتم
ا.ت: خب.....چیزی هم دستگیرشون شده؟
با حرفم لبخند خبیثی زدو گفت
هیون:...........
۶.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.