مافیای من
#مافیای_من
P:67
(ویو ا.ت)
هیونجین: البته که اره!!
با حرفش پوزخندی زدمو گفتم
ا.ت: خب...فکر کنم وقتشه یع نقشه ای بکشیم
با حرفم سرشو با معنای تایید حرفم تکون داد که فلیکس گفت
فلیکس: مشکلی نداری؟!
با حرفش ابروهام بالا افتاد که گفت
فلیکس:از اینکه انقدر کنارش راحتی متعجبم!!
با حرفش اخم غلیظی کردم
دیگه زیادی از حدش جلو اومده بود و باید سرجاش میشوندمش
با همون اخم سرد گفتم
ا.ت:فکر نکنم جایی ازت دراین باره سوال کرده باشم
با حرفم میتونستم تعجبوتوی چشماش ببینم
درسته که اون قصد بدی نداشت ولی من نمیتونستم حالا که همه چی داره خوب پیش میره نقشمو بخاطرش خراب کنم پس ادامه دادم
ا.ت: حدتو حفظ کن
*4ساعت بعد*
با تموم شدن نقشه
کش و قوصی به بدنم دادمو خودم و روی مبل پرت کردم
لعنتی سیستم امنیتی بالایی داشت و نمیشد به همین راحتی ازشون عبور کردو از کاراش سر در آورد ولی به لطف هیونجین کارمون خیلی جلو رفته بود
خمیازه ی بلندی کشیدم و گفتم
ا.ت: فکر کنم دیگه کافیه مگه نه؟!
سرشو تکون داد که بلافاصله از جام بلند شدم و بعد از گفتن فعلن ای زیرلب از اتاق خارج شدم
به سمت اتاقم رفتمو خودم و روی تخت پرت کردم
طبق نقشه قرار بود افراد هیونجین به محموله ی رایان که درحال رفتن به روسی ست حمله کنن و به این ترتیب رایان و مجبور یه فرستادن نیروهاش کنن
وقتی که بیشتر نیروهای رایان از عمارت دور شدن افراد هیون مخفیانه به عمارت حمله میکنن و کار رایان و یکسره میکنن
با فکر به اینکه همه چی خوب پیش میره نفس راحتی کشیدم و به سمت حموم رفتم
لباسامو با شتاب در آوردم و گوشه ای انداختم و بلافاصله توی وان دراز کشیدم
بعد از تنظیم کردن آب چشمامو بستم و از آرامش توی فضا لذت بردم
P:67
(ویو ا.ت)
هیونجین: البته که اره!!
با حرفش پوزخندی زدمو گفتم
ا.ت: خب...فکر کنم وقتشه یع نقشه ای بکشیم
با حرفم سرشو با معنای تایید حرفم تکون داد که فلیکس گفت
فلیکس: مشکلی نداری؟!
با حرفش ابروهام بالا افتاد که گفت
فلیکس:از اینکه انقدر کنارش راحتی متعجبم!!
با حرفش اخم غلیظی کردم
دیگه زیادی از حدش جلو اومده بود و باید سرجاش میشوندمش
با همون اخم سرد گفتم
ا.ت:فکر نکنم جایی ازت دراین باره سوال کرده باشم
با حرفم میتونستم تعجبوتوی چشماش ببینم
درسته که اون قصد بدی نداشت ولی من نمیتونستم حالا که همه چی داره خوب پیش میره نقشمو بخاطرش خراب کنم پس ادامه دادم
ا.ت: حدتو حفظ کن
*4ساعت بعد*
با تموم شدن نقشه
کش و قوصی به بدنم دادمو خودم و روی مبل پرت کردم
لعنتی سیستم امنیتی بالایی داشت و نمیشد به همین راحتی ازشون عبور کردو از کاراش سر در آورد ولی به لطف هیونجین کارمون خیلی جلو رفته بود
خمیازه ی بلندی کشیدم و گفتم
ا.ت: فکر کنم دیگه کافیه مگه نه؟!
سرشو تکون داد که بلافاصله از جام بلند شدم و بعد از گفتن فعلن ای زیرلب از اتاق خارج شدم
به سمت اتاقم رفتمو خودم و روی تخت پرت کردم
طبق نقشه قرار بود افراد هیونجین به محموله ی رایان که درحال رفتن به روسی ست حمله کنن و به این ترتیب رایان و مجبور یه فرستادن نیروهاش کنن
وقتی که بیشتر نیروهای رایان از عمارت دور شدن افراد هیون مخفیانه به عمارت حمله میکنن و کار رایان و یکسره میکنن
با فکر به اینکه همه چی خوب پیش میره نفس راحتی کشیدم و به سمت حموم رفتم
لباسامو با شتاب در آوردم و گوشه ای انداختم و بلافاصله توی وان دراز کشیدم
بعد از تنظیم کردن آب چشمامو بستم و از آرامش توی فضا لذت بردم
۶.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.