روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:25
(ویو ا.ت)
با دیدنش انگار یه لیوان آب سرد ریخته باشن روم
نمیتونستم تکون بخورم و چشمام قد نلبکی شده بود که گفت
فلیکس: داری کجا میری؟
با حرفش تازه به خدم اومدم
رومو اون ور کردم و دستمو جلوی صورتم قرار دادم
ا.ت: لعنتی
درحالی که روم اونور بود فلیکس رو کنار زدم و با دوو از خونش بیرون اومدم
چندمین بعد
بعد از رسیدن به خونه رو تخت ولو شدم
سرمو تو بالشت فرو بردم و فقط جیغ زدم
عین روانیا شده بودم
هر لحظه یکی از صحنه های دیشب یادم میاومد و باعث میشد بخوام خودمو از پنجره پرت کنم پایین
لباس فلیکس بوی فلیکس رو میداد و نمیزاشت از ذهنم بیرون بره
بلند شدم و لباسمو عوض کردم و رو تختم لش کردم و سعی کردم خودمو با گوشی سرگرم کنم بلکه بهش فکر نکنم
ولی نشد که نشد
همه ی اتفاقات مثل فیلم از جلو چشمام رد میشدن
وقتی یاد وقتی افتادم که گفتم میخامت ....
ا.ت: جیغغغغغغغغغ
یهو زنگ گوشیم به صدا در اومد که باعث شد خفه شم
شماره ناشناس بود پس جواب دادم و گوشی رو زیر گوشم قرار دادم که صدای زنی توی گوشی پیچید
زن: سلام
با صدای که توش تعجب موج میزد گفت
ا.ت: سلام
زن: ببخشید من منشی آقای *(رییس جمهور) هستم آقای رئیس جمهور برای تشکر ازتون شمارو به مهمونی فردا تو جزیره ججو دعوت کرده
با حرفش دهنم سه متر باز شد
رئیس جمهور منو دعوت کرده بود میخاستم بلافاصله قبول کنم ولی با یادآوری فلیکس خورد تو زوقم
حتما اونم اونجاست
ولی اگه میرفتم ممکن بود تو شغلم خیلی پیشرفت کنم و با بالا دستیا آشنا بشم
پس بیخیال فلیکس شدمو گفتم
ا.ت: بله حتما میام
زن: ممنون پس فردا ساعت 7 *(یه ادرس)
و قطع کرد
داشتم از خوشحالی بال درمیآوریم قر میدادم که یهو از حرکت ایستادم
ا.ت: حالا چی بپوشم؟!
فلش بک به فردا
با اومدن صدای مهماندار که میگفت کمربندهاتون رو ببندین کمربندمو بستم و بعد از مطمعن شدن از بلند شدن هواپیما سرمو به شیشه هواپیما تکیه دادم و مشغول نگاه کردن به بیرون شدم که نفهمیدم کی خوابم برد
P:25
(ویو ا.ت)
با دیدنش انگار یه لیوان آب سرد ریخته باشن روم
نمیتونستم تکون بخورم و چشمام قد نلبکی شده بود که گفت
فلیکس: داری کجا میری؟
با حرفش تازه به خدم اومدم
رومو اون ور کردم و دستمو جلوی صورتم قرار دادم
ا.ت: لعنتی
درحالی که روم اونور بود فلیکس رو کنار زدم و با دوو از خونش بیرون اومدم
چندمین بعد
بعد از رسیدن به خونه رو تخت ولو شدم
سرمو تو بالشت فرو بردم و فقط جیغ زدم
عین روانیا شده بودم
هر لحظه یکی از صحنه های دیشب یادم میاومد و باعث میشد بخوام خودمو از پنجره پرت کنم پایین
لباس فلیکس بوی فلیکس رو میداد و نمیزاشت از ذهنم بیرون بره
بلند شدم و لباسمو عوض کردم و رو تختم لش کردم و سعی کردم خودمو با گوشی سرگرم کنم بلکه بهش فکر نکنم
ولی نشد که نشد
همه ی اتفاقات مثل فیلم از جلو چشمام رد میشدن
وقتی یاد وقتی افتادم که گفتم میخامت ....
ا.ت: جیغغغغغغغغغ
یهو زنگ گوشیم به صدا در اومد که باعث شد خفه شم
شماره ناشناس بود پس جواب دادم و گوشی رو زیر گوشم قرار دادم که صدای زنی توی گوشی پیچید
زن: سلام
با صدای که توش تعجب موج میزد گفت
ا.ت: سلام
زن: ببخشید من منشی آقای *(رییس جمهور) هستم آقای رئیس جمهور برای تشکر ازتون شمارو به مهمونی فردا تو جزیره ججو دعوت کرده
با حرفش دهنم سه متر باز شد
رئیس جمهور منو دعوت کرده بود میخاستم بلافاصله قبول کنم ولی با یادآوری فلیکس خورد تو زوقم
حتما اونم اونجاست
ولی اگه میرفتم ممکن بود تو شغلم خیلی پیشرفت کنم و با بالا دستیا آشنا بشم
پس بیخیال فلیکس شدمو گفتم
ا.ت: بله حتما میام
زن: ممنون پس فردا ساعت 7 *(یه ادرس)
و قطع کرد
داشتم از خوشحالی بال درمیآوریم قر میدادم که یهو از حرکت ایستادم
ا.ت: حالا چی بپوشم؟!
فلش بک به فردا
با اومدن صدای مهماندار که میگفت کمربندهاتون رو ببندین کمربندمو بستم و بعد از مطمعن شدن از بلند شدن هواپیما سرمو به شیشه هواپیما تکیه دادم و مشغول نگاه کردن به بیرون شدم که نفهمیدم کی خوابم برد
۱۰.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.