داردصدایت میزنم...بشنوصدایم را!
داردصدایت میزنم...بشنوصدایم را!
بیرون بکش اززندگی ومرگ پایم را
داری کنارشوهرت ازبغض میمیری
شبها که ازدردتومیگیرم کجایم را
هربوسه ات یک قسمت ازکابوسهایم شد
ازابتدامعلوم بودم انتهایم را
درهر خیابان گریه کردم،گریه من راکرد!
شایدببیندشوهرتواشک هایم را
هیچم!ولی دارم عزیزم «هیچ» راازتو
مستیم ازنوشابه ی مشکیست یاازتو؟!
دارم تلو... دارم تلو... از «نیستی» مستم
حالا «دکارت» مسخره ثابت کند«هستم»!
«بودم!» بله! مثل جهانی ازتصوّرها
«بودم!» بله! دررختخوابت، توی خرخرها
«بودم» شبیه رفتنت هرصبح از پیشم
«بودم» شبیه مشت کوبیدن به آجرها
حالامنم! که پاک کرده ردّ پایم را
میکوبم ازشب هابه توسردردهایم را
باتخت صحبت میکنم ازفرط تنهایی
«هستم!» ولی دریادتووقت خودارضایی
«بودم!» کنارشوهری که عاشق ِ زن بود
خاموش کردم برق را... تکلیف، روشن بود
خاموش ماندم ازفشاربوسه برلبهام
ازچشم های بچّه ات! که بچّه ی من بود!!
خاموش ماندم مثل یک محکوم به اعدام
خاموش ماندی توی گریه وقت رفتن بود
روشن شدم مثل چراغی آن ور ِ دیوار
سیگار باسیگار باسیگار باسیگار
میریخت اشک وریملت برسینه ی لختم
بادست لرزانت برایش شام می پختم
روحت دو قسمت شد... میان ما ترک خوردی
خوردی به لب هایم... مرا نان و نمک خوردی
بوسیدمت، بوسیدمت، بوسیدمت از دور
هر شب کتک خوردی، کتک خوردی، کتک خوردی
راه فراری نیست ازاین خواب پیچاپیچ
ازهیچ دررفتم برای گم شدن درهیچ!
بالابیاورآسمان راازخدا، ازمن
مستیت ازنوشابه ی مشکیست یاازمن؟!
دست مراازدورهای دووور میگیری
داری تلو... داری تلو... ازدرد میمیری
خاموش گریه میکنی برسینه ی دیوار
بابغض روشن میکنی سیگار باسیگار
بایدبخوابی توی آغوشی که مجبوری
داری تنت راداخل حمّام میشوری!
باگریه، باخون، باصدای شوهرت درتخت
کز میکند کنج خودش این سایه ی بدبخت
«من» باختم... اما کسی جز «ما» نخواهد برد
بوی مرا این آب و صابون ها نخواهد برد
جای مراخالی بکن وقت ِ هماغوشی
از بچّه ای که سقط کردی درفراموشی
ازشوهرت ازهرنفس ازسردی لب هات
جای مراخالی بکن درگوشه ی شب هات
بیدارشو ازخرخرش دراوج تنهایی
و گریه کن بایاد من وقت خودارضایی
حس کن مراکه دست برده داخل گیست
حس کن مرابر لکه های بالش خیست
حس کن مرادر «دوستت دارم» در ِ گوشت
حس کن مرا در شیطنت هایم در آغوشت!
حس کن مرادرآخرین سطرازتشنج هام
حس کن مرا... حس کن مرا... که مثل تو تنهام!
حس کن مراو ذوب شودرداغی دستم
بگذار تادنیابداند «هستی» و «هستم»
#سید_مهدی_موسوی
بیرون بکش اززندگی ومرگ پایم را
داری کنارشوهرت ازبغض میمیری
شبها که ازدردتومیگیرم کجایم را
هربوسه ات یک قسمت ازکابوسهایم شد
ازابتدامعلوم بودم انتهایم را
درهر خیابان گریه کردم،گریه من راکرد!
شایدببیندشوهرتواشک هایم را
هیچم!ولی دارم عزیزم «هیچ» راازتو
مستیم ازنوشابه ی مشکیست یاازتو؟!
دارم تلو... دارم تلو... از «نیستی» مستم
حالا «دکارت» مسخره ثابت کند«هستم»!
«بودم!» بله! مثل جهانی ازتصوّرها
«بودم!» بله! دررختخوابت، توی خرخرها
«بودم» شبیه رفتنت هرصبح از پیشم
«بودم» شبیه مشت کوبیدن به آجرها
حالامنم! که پاک کرده ردّ پایم را
میکوبم ازشب هابه توسردردهایم را
باتخت صحبت میکنم ازفرط تنهایی
«هستم!» ولی دریادتووقت خودارضایی
«بودم!» کنارشوهری که عاشق ِ زن بود
خاموش کردم برق را... تکلیف، روشن بود
خاموش ماندم ازفشاربوسه برلبهام
ازچشم های بچّه ات! که بچّه ی من بود!!
خاموش ماندم مثل یک محکوم به اعدام
خاموش ماندی توی گریه وقت رفتن بود
روشن شدم مثل چراغی آن ور ِ دیوار
سیگار باسیگار باسیگار باسیگار
میریخت اشک وریملت برسینه ی لختم
بادست لرزانت برایش شام می پختم
روحت دو قسمت شد... میان ما ترک خوردی
خوردی به لب هایم... مرا نان و نمک خوردی
بوسیدمت، بوسیدمت، بوسیدمت از دور
هر شب کتک خوردی، کتک خوردی، کتک خوردی
راه فراری نیست ازاین خواب پیچاپیچ
ازهیچ دررفتم برای گم شدن درهیچ!
بالابیاورآسمان راازخدا، ازمن
مستیت ازنوشابه ی مشکیست یاازمن؟!
دست مراازدورهای دووور میگیری
داری تلو... داری تلو... ازدرد میمیری
خاموش گریه میکنی برسینه ی دیوار
بابغض روشن میکنی سیگار باسیگار
بایدبخوابی توی آغوشی که مجبوری
داری تنت راداخل حمّام میشوری!
باگریه، باخون، باصدای شوهرت درتخت
کز میکند کنج خودش این سایه ی بدبخت
«من» باختم... اما کسی جز «ما» نخواهد برد
بوی مرا این آب و صابون ها نخواهد برد
جای مراخالی بکن وقت ِ هماغوشی
از بچّه ای که سقط کردی درفراموشی
ازشوهرت ازهرنفس ازسردی لب هات
جای مراخالی بکن درگوشه ی شب هات
بیدارشو ازخرخرش دراوج تنهایی
و گریه کن بایاد من وقت خودارضایی
حس کن مراکه دست برده داخل گیست
حس کن مرابر لکه های بالش خیست
حس کن مرادر «دوستت دارم» در ِ گوشت
حس کن مرا در شیطنت هایم در آغوشت!
حس کن مرادرآخرین سطرازتشنج هام
حس کن مرا... حس کن مرا... که مثل تو تنهام!
حس کن مراو ذوب شودرداغی دستم
بگذار تادنیابداند «هستی» و «هستم»
#سید_مهدی_موسوی
۳.۹k
۰۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.