عشق تنهایی 🐯🌓✨p ۴
ویو تهیونگ🐯✨
از یه جلسه ی خسته کننده اومدم بیرون و لیانا اومد بغلم و از لبم بوسیدم واقعا خسته بودم و اونم در خواست رابطه جنسی(س*ک*س) داد که من قبول نکردم میدونستم دیگه هیچ حسی به لیانا ندارم و میخواستم با لیانا کات کنم و به مایا بگم که به اون یه حسایی دارم ولی شاید اون هیچ حسی بهم نداشته باشه ولی بازم بهش اعتراف میکنم باید با لیانا و یوکی و مایا بریم بار یه یوکی زنگ زدم گفتم امشب بریم بار مایا رم دعوت کنه گفت باشه و قط کردم و به لیانا گفتم یه لباس خیلی باز بپوشه(عکس لباس باز نداشتم خودتون تصور کنید) خودم رفتم حموم و اومدم بیرون واقعا یه لباس خیلی باز پوشیده بود چون میخواستم انقدر بگم بخوره که یکی بکنتش(🤣) و خودمم یه تیشرت مشکی و با یه شلوار لی مشکی و یه کتونی مشکی پوشیدم موهامو خشک کردم و با دست حالشون دادم اهان چند وقت پیش یه اکسسوری از مایا روی میز کارش جا مونده بود و من برش داشتم یه دست بند بود اونو خودم انداختم چندتا انگشتر انداختم و رفتم سوار ماشین شدم تا لیانا خانم بیان وقتی اومدن حرکت کردیم به سمت بار***(هرچی دوست دارید نمیدونم چی بگم)
ویو مایا🌓✨
یوکی زنگ زد که داداشش من و یوکی رو دعوت کرده بار یعنی اقای کیم منم دعوت کرده یوکی میدونست من عاشق داداشش شدم و بهم گفت شاید دوست دخترش بیاد برام مهم نبود بخواطر همین یه لباس تقریبا باز (اسلاید دوم) پوشیدم و دیدم یوکی زنگ زده
مایا:جانم
یوکی:مایا بیا پایین اومدم
مایا:اوکی
قط کردن مایا سریع برق لب زد و رفت پایین با دیدن یوکی دهنش باز شد
یوکی:خوشگل شده
مایا:اره ببینم داداشت گیر نمیده اینجوری هستی(اسلاید سوم لباس یوکی)
یوکی:گوه خورده
مایا:یااا به همسر ایندم فوش نده
یوکی:فعلا که همسر ایندت همسر یکی دیگس
مایا :باش حالا بریم دیر شد
یوکی:راستی جیمینم میادا
مایا:عه شوهر خواهرمم میاد ژون
یوکی:باشه حالا بریم
رفتن و به بار رسیدن لیانا داشت پیک پنجمشم میخورد که تهیونگ مارو دید بلند شد و تعظیم کرد منم یه کوچولو خم شدم برای ادای احترام
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
از یه جلسه ی خسته کننده اومدم بیرون و لیانا اومد بغلم و از لبم بوسیدم واقعا خسته بودم و اونم در خواست رابطه جنسی(س*ک*س) داد که من قبول نکردم میدونستم دیگه هیچ حسی به لیانا ندارم و میخواستم با لیانا کات کنم و به مایا بگم که به اون یه حسایی دارم ولی شاید اون هیچ حسی بهم نداشته باشه ولی بازم بهش اعتراف میکنم باید با لیانا و یوکی و مایا بریم بار یه یوکی زنگ زدم گفتم امشب بریم بار مایا رم دعوت کنه گفت باشه و قط کردم و به لیانا گفتم یه لباس خیلی باز بپوشه(عکس لباس باز نداشتم خودتون تصور کنید) خودم رفتم حموم و اومدم بیرون واقعا یه لباس خیلی باز پوشیده بود چون میخواستم انقدر بگم بخوره که یکی بکنتش(🤣) و خودمم یه تیشرت مشکی و با یه شلوار لی مشکی و یه کتونی مشکی پوشیدم موهامو خشک کردم و با دست حالشون دادم اهان چند وقت پیش یه اکسسوری از مایا روی میز کارش جا مونده بود و من برش داشتم یه دست بند بود اونو خودم انداختم چندتا انگشتر انداختم و رفتم سوار ماشین شدم تا لیانا خانم بیان وقتی اومدن حرکت کردیم به سمت بار***(هرچی دوست دارید نمیدونم چی بگم)
ویو مایا🌓✨
یوکی زنگ زد که داداشش من و یوکی رو دعوت کرده بار یعنی اقای کیم منم دعوت کرده یوکی میدونست من عاشق داداشش شدم و بهم گفت شاید دوست دخترش بیاد برام مهم نبود بخواطر همین یه لباس تقریبا باز (اسلاید دوم) پوشیدم و دیدم یوکی زنگ زده
مایا:جانم
یوکی:مایا بیا پایین اومدم
مایا:اوکی
قط کردن مایا سریع برق لب زد و رفت پایین با دیدن یوکی دهنش باز شد
یوکی:خوشگل شده
مایا:اره ببینم داداشت گیر نمیده اینجوری هستی(اسلاید سوم لباس یوکی)
یوکی:گوه خورده
مایا:یااا به همسر ایندم فوش نده
یوکی:فعلا که همسر ایندت همسر یکی دیگس
مایا :باش حالا بریم دیر شد
یوکی:راستی جیمینم میادا
مایا:عه شوهر خواهرمم میاد ژون
یوکی:باشه حالا بریم
رفتن و به بار رسیدن لیانا داشت پیک پنجمشم میخورد که تهیونگ مارو دید بلند شد و تعظیم کرد منم یه کوچولو خم شدم برای ادای احترام
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
۷.۹k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.