عشق تنهایی🐯🌓✨p ۳

ویو مایا🌓✨
امروز زیاد کار نداشتیم بخواطر همین قبل از اومدن اقای کیم از جلسه رفتم و اون دختره ی بیشعور که دوست دختر اقای کیمه واقعا داره اعصابم رو خورد میکنه اخه من چه گناهی کرده که باید عشقم یه دوست دختر داشته باشه رفتم خونه و یه دوش۵ مینی گرفتم اومدم بیرون و یه نودل سبزیجات برای خودم درست کردم سعی میکردم خودمو سرگرم کنم که افسردگیم زیاد تر نشه بخواطر تهیونگ رفتم یه کم کیدراما نگاه کردم و رفتم روی تخت خودم رو پرت کردم یه امید اینکه فردا روز خوبیه به خواب رفتم وقتی بیدار شدم کوکو (اسم سگشه)داشت لیسم میزد رفتم حموم یه لباس پوشیدم(عکسش رو میزارم)و رفتم سمت خونه ی یوکی اینا رسیدم اومد پایین سوار ماشین شد و رفتیم بزرگ ترین شهر بازی سئول و کلی بازی سوار شدیم یوکی رو بردم خونه و خودمم رفتم خونه دوباره دوش گرفتم چون بعد از شهر بازی رفتیم رستوران و کلی غذا خوردیم گشنم نبود و رفتم خوابیدم (اونم لخت واویلا😑🔪)
[پرش دو روز پیش _بعد از جلسه ی تهیونگ]
لیانا تا تهیونگ رو دید رفت بغلش و اومد پایین
لیانا:سلام عشقمممممم(ایششش ادمین اصلا حسودی نمیکنه خیلی هم از این دختره چندش بدش میاد ولی نمیدونم چرا گزاشته تو فیکش اه اه اه چندش🤣🗿😑)
و از لب تهیونگ بوسید(*بالا اوردن🤢🤮)

ادامه دارد.......
اسکی ممنوع❌