ارباب مهربون من پارت ۲۰ فیک بی تی اس
ارباب مهربون من پارت ۲۰ #فیک_بی_تی_اس
ب.ج:به به عروس گلم چقد هردوتون زیبا شدین (منظورم از ب.ج بابای جیمینه)
+: ممنون(لبخند)
م.ج: وای راس میگه چه خوب شد که تو عروسمون شدی جیمینم آدم میشه(خنده)(منظورم از م.ج مامان جیمینه)
_: ماماننن
+: (خنده)
ب.ج: خوب شد تو رو به عنوان عروسم انتخاب کردم (لبخند)
ا.ت ویو
با این حرف آقای پارک لبخند رو لبام ناپدید شد ... اگه من عاشق جیمین نمیشدم چی؟ یه عمر فک کنم بد بخت میشدم... از کار آقای پارک خوشم نیومد ... به این کار میگن زورگویی ... ولی الان دیگه مهم نیس چون جیمین رو واقعا دوس دارم ... جیمین متوجه ناراحتی تو چشمام شد و دستمو گرفت
_: خوبی؟(آروم)
+:آره(لبخند)
بعد از تموم شدن عروسی همه مهمونا رفتن و ا.ت و جیمین هم رفتن خونه خودشون
_: عامم چطوری؟
+: خوبم چرا یهو پرسیدی؟(خنده)
_: گفتم شاید ناراحت باشی
+: چرا ناراحت باشم؟
_: آخه با خواست خودت باهام ازدواج نکردی
+: نه من ناراحت نیستم
ا.ت اینو گفت و رفت تو اتاق لباس ها تا لباسش رو عوص کنه
_: یعنی چییی؟؟؟ منظورش از این حرف چی بوددد؟ اونم منو دوس داره ینییی؟(تودلش/خرذوق)
که ا.ت اومد و جیمین هم رفت لباسش رو عوض کنه ... ا.ت دراز کشید و چشماشو بست ... وقتی جیمین اومد دید ا.ت خیلی کیوت خوابیده اونم رفت کنارش خوابید
ب.ج:به به عروس گلم چقد هردوتون زیبا شدین (منظورم از ب.ج بابای جیمینه)
+: ممنون(لبخند)
م.ج: وای راس میگه چه خوب شد که تو عروسمون شدی جیمینم آدم میشه(خنده)(منظورم از م.ج مامان جیمینه)
_: ماماننن
+: (خنده)
ب.ج: خوب شد تو رو به عنوان عروسم انتخاب کردم (لبخند)
ا.ت ویو
با این حرف آقای پارک لبخند رو لبام ناپدید شد ... اگه من عاشق جیمین نمیشدم چی؟ یه عمر فک کنم بد بخت میشدم... از کار آقای پارک خوشم نیومد ... به این کار میگن زورگویی ... ولی الان دیگه مهم نیس چون جیمین رو واقعا دوس دارم ... جیمین متوجه ناراحتی تو چشمام شد و دستمو گرفت
_: خوبی؟(آروم)
+:آره(لبخند)
بعد از تموم شدن عروسی همه مهمونا رفتن و ا.ت و جیمین هم رفتن خونه خودشون
_: عامم چطوری؟
+: خوبم چرا یهو پرسیدی؟(خنده)
_: گفتم شاید ناراحت باشی
+: چرا ناراحت باشم؟
_: آخه با خواست خودت باهام ازدواج نکردی
+: نه من ناراحت نیستم
ا.ت اینو گفت و رفت تو اتاق لباس ها تا لباسش رو عوص کنه
_: یعنی چییی؟؟؟ منظورش از این حرف چی بوددد؟ اونم منو دوس داره ینییی؟(تودلش/خرذوق)
که ا.ت اومد و جیمین هم رفت لباسش رو عوض کنه ... ا.ت دراز کشید و چشماشو بست ... وقتی جیمین اومد دید ا.ت خیلی کیوت خوابیده اونم رفت کنارش خوابید
۱۵.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.