غریبانه پارت¹⁵
غریبانه پارت¹⁵
اشکاموپاک کردم
_ت..تام اینجا چیکار میکنی
•ر..راسته که تسا به قتل رسیده
اشک از چشام سرازیر شد و همینطور با گریه باهاش دردو دل کردم
_م..من الان حالم خوب نیس میخوام بمیرم منو بکش لطفا منو بکش
من نمیخوام اینجا باشم
درسته درسته من خیلی سختی تو زندگیم کشیدم اما دوری تسا برام خیلی بده من نمیخوام بدون اون زندگی کنم
•اوووم گریه نکن من نمیخوام تو گریه کنی
من قاتلشو پیدا میکنم و مادرشو می..ام
_لوک..کاس اونو کشته
م.من نمیخوام تو با اون حرف بزنی
#خانم جناب ارباب پشت خطه
فوری رفتم داخل عمارت که فقط ببینم کجاس
_هی تو کثافت کجاییی کدوم گوری رفتی عوضیییی
+ ببین بیبی من الان وقت توضیح دادن ندارم
فقط داخل کشو کنار تختمون یه پاکت هست به ادرسی ک برات میفرستم بده کارلوس بیاره
_ببین من هر کاری میکنم که تو گیر پلیسا بیوفتی عوضیییی
+اوکی تلفنو بده به کارلوس
_نمیدممممم
قطع کردم و رفتم ببینم تام کجا رفته
_ببینم شماها تام رو ندیدید؟
#نه خانم تام کیه؟
_کون لقت گمشو کنار
از عمارت بیرون رفتم و رفتم سمت خونه تام
وقتی رسیدم پلیس اونجا بودو جنازه مادر تام رو داشتن میذاشتن تو ماشین
اونو اندازه مادر خودم دوست داشتم
وقتی ک بدن بی روحشو دیدم خیلی حس بدی داشتم
تام هم داشت گریه میکرد
بیشتر دلم برای تام میسوخت
اشکاموپاک کردم
_ت..تام اینجا چیکار میکنی
•ر..راسته که تسا به قتل رسیده
اشک از چشام سرازیر شد و همینطور با گریه باهاش دردو دل کردم
_م..من الان حالم خوب نیس میخوام بمیرم منو بکش لطفا منو بکش
من نمیخوام اینجا باشم
درسته درسته من خیلی سختی تو زندگیم کشیدم اما دوری تسا برام خیلی بده من نمیخوام بدون اون زندگی کنم
•اوووم گریه نکن من نمیخوام تو گریه کنی
من قاتلشو پیدا میکنم و مادرشو می..ام
_لوک..کاس اونو کشته
م.من نمیخوام تو با اون حرف بزنی
#خانم جناب ارباب پشت خطه
فوری رفتم داخل عمارت که فقط ببینم کجاس
_هی تو کثافت کجاییی کدوم گوری رفتی عوضیییی
+ ببین بیبی من الان وقت توضیح دادن ندارم
فقط داخل کشو کنار تختمون یه پاکت هست به ادرسی ک برات میفرستم بده کارلوس بیاره
_ببین من هر کاری میکنم که تو گیر پلیسا بیوفتی عوضیییی
+اوکی تلفنو بده به کارلوس
_نمیدممممم
قطع کردم و رفتم ببینم تام کجا رفته
_ببینم شماها تام رو ندیدید؟
#نه خانم تام کیه؟
_کون لقت گمشو کنار
از عمارت بیرون رفتم و رفتم سمت خونه تام
وقتی رسیدم پلیس اونجا بودو جنازه مادر تام رو داشتن میذاشتن تو ماشین
اونو اندازه مادر خودم دوست داشتم
وقتی ک بدن بی روحشو دیدم خیلی حس بدی داشتم
تام هم داشت گریه میکرد
بیشتر دلم برای تام میسوخت
۵.۲k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.