شراب گیلاس p34
شراب گیلاس p34
دندون هاش رو بیرون آورد هنوز هم چشم های خونینش رو داشت به زخمش نگاه کرد و همون موقع تو بغل جونگکوک رها شد بهوش بود اما
ترسیده بود...جونگکوک لب خونیش رو به لب اماندا کشید و اماندا بی حال تر از اون بود که
حتی اعتراض کنه یا سعی کنه جلوش رو بگیره...
یا ازش بخواد خون لبش رو پاک کنه و بعد ... پلک های اماندا باز و بسته میشد انگار هیچ جونی نداشت...با این وجود هنوز هم بهوش بود
جونگکوک حالا تبدیل به انسان شده بود ...انسانی که داشت اماندا رو میبوسید باز هم دست خودش رو برید و خونشو رو کتف اماندا ریخت زخم اماندا آروم بسته شد
پیشونی اماندا رو بوسید
"خوبی؟"
حالا این اماندا بود که جوابی نمیداد ...صدای جونگکوک رو درست نمیشنید ولی صورتش رو میدید...اون صورت و چشم های نگران که تنها منتظر یک تلنگر بودند تا اشک بچکند...
سرش رو تو گردن اماندا فرو کرد
"ببخشید"
و درست وقتی از خودش بیشتر متنفر شد که عضو تحریک شده خودش بخاطر لمس های اماندا رو دید....و اماندا دست کمی از جونگکوک نداشت....
به خودش لعنت فرستاد...
بدن ظریف اماندا رو تخت گذاشت و سعی کرد شلوارش رو در بیاره ...زخم دستش اذیتش میکرد به سختی شلوارش رو درآورد
"جونگکوک"...
گونه اماندا رو بوسید
"کمکت میکنم"
دست های ظریفش به مچ دست جونگکوک گره خورد" نمیخوام "...جونگکوک
بی توجه به حرف اماندا سعی کرد با بوسه هاش اماندا رو آروم کنه ..روی صورت زیباش بوسه های آروم و با عشقی میزاشت...چشمهاش رو بست ، با هر بوسه ی جونگکوک نفس آرومی میکشید در واقع آرزوی تولدش بودند که داشتند برآورده میشدند
Warning +18 ( اه خجالتم میگیره بنویسم بیاید پی وی)
دندون هاش رو بیرون آورد هنوز هم چشم های خونینش رو داشت به زخمش نگاه کرد و همون موقع تو بغل جونگکوک رها شد بهوش بود اما
ترسیده بود...جونگکوک لب خونیش رو به لب اماندا کشید و اماندا بی حال تر از اون بود که
حتی اعتراض کنه یا سعی کنه جلوش رو بگیره...
یا ازش بخواد خون لبش رو پاک کنه و بعد ... پلک های اماندا باز و بسته میشد انگار هیچ جونی نداشت...با این وجود هنوز هم بهوش بود
جونگکوک حالا تبدیل به انسان شده بود ...انسانی که داشت اماندا رو میبوسید باز هم دست خودش رو برید و خونشو رو کتف اماندا ریخت زخم اماندا آروم بسته شد
پیشونی اماندا رو بوسید
"خوبی؟"
حالا این اماندا بود که جوابی نمیداد ...صدای جونگکوک رو درست نمیشنید ولی صورتش رو میدید...اون صورت و چشم های نگران که تنها منتظر یک تلنگر بودند تا اشک بچکند...
سرش رو تو گردن اماندا فرو کرد
"ببخشید"
و درست وقتی از خودش بیشتر متنفر شد که عضو تحریک شده خودش بخاطر لمس های اماندا رو دید....و اماندا دست کمی از جونگکوک نداشت....
به خودش لعنت فرستاد...
بدن ظریف اماندا رو تخت گذاشت و سعی کرد شلوارش رو در بیاره ...زخم دستش اذیتش میکرد به سختی شلوارش رو درآورد
"جونگکوک"...
گونه اماندا رو بوسید
"کمکت میکنم"
دست های ظریفش به مچ دست جونگکوک گره خورد" نمیخوام "...جونگکوک
بی توجه به حرف اماندا سعی کرد با بوسه هاش اماندا رو آروم کنه ..روی صورت زیباش بوسه های آروم و با عشقی میزاشت...چشمهاش رو بست ، با هر بوسه ی جونگکوک نفس آرومی میکشید در واقع آرزوی تولدش بودند که داشتند برآورده میشدند
Warning +18 ( اه خجالتم میگیره بنویسم بیاید پی وی)
۱۳.۶k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.