عشق آغشته به خون

"عشق آغشته به خون "
P³⁹
_____
زمان به حالت کندی میگذشت اونقدر که انگار خدا هم نمی‌خواست این اتفاق به زودی بگذره..
هرکدوم گوشه‌ از اتاق نشسته بودیم..آیماه الانم به خود می‌لرزید،دیدن خون روی تخت و لکه خون که ملافه رو کثیف کرده بود نشونه خوبی نبود،این باعث شوک ملکه شده بود،ملکه!!کسی که آیماه رو دوس داشت اما الان بیشتر از آیماه خودش میلرزید انگار ترس داشت شاید چون این سرپیچی بود،سرپیچی از سلطنت،قانون سلطنت که گفته بود،اگه شاهزاده‌ای قبل از ازدواج بارداره بشه،لايق مرگه،ملکه سکوت حاکم رو شکستوند
ملکه:چی اتفاقی افتاده،چرا؟؟
تو حالت تعجب بود،و بدتر از همه ترس بهش غلبه کرده بود بجز ما چهار نفر تو اتاق کسی حضور نداشت،چون ملکه نمی‌خواست بیشتر از ما چهار نفر کسی ازش خبر بشه.
تهیونگ با لکنت جواب داد،این تهیونگ بود!!باورم نمیشد روزی ممکنه این تهیونگ رو ببينم کسی که از شدید شوک به لکنت افتاده بود کسی که چشماش واسه حلقه زدن اشک برق میزد.
تهیونگ:هیچی یادم نمیاد. ‌اما اینو میدونم..من آیماه رو مجبور نکردم به اتاقم بیاد اصلا یادم نمیاد اون باهام اومده باشه به اتاقم‌..
نگاش روی من افتاد که سریع نگام رو ازش گرفتم..نمی‌خواستم با چشم تو چشم شدن بهم گونه خیسش رو ببينم.
ملکه:پ..پس اون ملافه خونی،بدن لخت‌تون اینا چیه‌ها؟؟
آیماه:ا..اون ب..بهم دست‌درازی کر..کرد نمیتونستم ...م..مانع ب..بشم
تهیونگ از شدید عصبانیت کاناپه رو به مقصد آیماه که روبروش نشسته بود ترک کرد خیز برداشت و دستاش رو دوری گلو آیماه حلقه کرد..و حرفاش رو با عصبانیت رو به صورت آیماه کوبوند
تهیونگ:اصلا معلومه تو چی میگی من بهت دست‌درازی کردم؟از کجا معلوم تو این کارو با من نکرده باشی؟من یادم نمیاد تورو به هیچ صورتی مجبور به انجام کاری کرده باشم چون علاقه به تو و رابطه با تو رو ندارم،این مزخرفات رو تموم کن و راستش رو بگو
آیماه با بیشتر شدن ترسش با دستاش مانع فشرده شدن گلوش توسط تهیونگ میشد اما دستای آیماه نمیتونست مانع دستای عضلاتی تهیونگ بشه که از عصبانیت رگ های دستاش رو میشد دید.
آیماه از روی کاناپه بلند شد تا بیتونه هم قد تهیونگ بشه و حداقل بیتونه کاری برای نجات دادنش انجام بده..آیماه با بدن سفید که فقط توسط یه حوله تن‌پوش پوشونده شده بود جلو تهیونگ ایستاده بود،هرکی با دیدن اون بدن می‌تونست تحریک بشه و به این فکرم که شاید تهیونگم همچون بدن رو میخواست!
چیکار می‌تونستم بکنم مانعش بشم یا بزارم تنها دشمنم رو بُکشه؟
با فریاد ملکه تهیونگ از کارش دست کشید..با چشمای که به قرمزی خون بود و دستاش که وضوع میشد رگ‌هاش رو دید و بالاتنه که غرق عرق شده بود به گوشه اتاق پناه گرفت و روش رو برگردوند،تا بیشتر از این شاهد این اتفاقات نباشه.
ملکه لیوان آب رو به آیماه داد تا بیتونه حداقل از اون بنوشه تا نفس کشیدن رو یادش بیاد.
آیماه لیوان رو به سمت دهنش برای نوشیدن بُرد اما قبل از برخورد لبه لیوان با لبش واسه لرز شدید دستاش لیوان پرت شد کف اتاق،با لکنت جملات رو به زبون آورد
آیماه:ا..الان چ..چ..چی م..میشه..من چیکار کنم..
بعدی اتمام جمله‌اش با دستش محکم به صورتش زد که‌ملکه سریع مانع شد
ملکه:چیزی نمیشه..هیچ اتفاق نمی‌افته..باور کن
ملکه در‌حالی به آیماه دلداری میداد که اشک تو چشماش جمع شده بود و دستاش از شدید ترس به خود می‌لرزید،لکنت وار جمله‌اش رو پشت‌سر هم تکرار میکرد.
حقیقت چی بود،چی اتفاقی افتاده بود،تقصیر کدوم یکی بود تهیونگ و یا آیماه؟


غلط املایی بود معذرت 💫🤍
نظرتون؟؟
کام بزاری دستت نمیشکنه همنطور لایکم‌ بکن👍
دیدگاه ها (۴۰)

"عشق آغشته به خون "P⁴⁰_________پشت در حموم منتظر آیماه ایستا...

"عشق آغشته به خون"P⁴¹_________کنار راه پله ایستاده بودم،و رد...

"عشق آغشته به خون "P³⁸_________روز بعد'⁹:²⁰ a.m'_________با ...

"عشق آغشته به خون "P³⁷________می‌تونستم مانعش بشم.. یا باید ...

پارت : ۴۱

Mafias Stepdaughter

black flower(p,232)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط