𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔
برمیگردم اتاقم.....
با صدای هنگامه طوری از خواب پاشدم و چشامو مالیدم و رفتم بیینم چه خبره.
دیدم مایک وایساده و داره بر خلاف همیشع با ی نفر حرف میزنه. داخل حیاط وایساده و داره با ی نفر که اونور حصار حیاطه صحبت میکنه. میشل اندرسون پشت سرشه و داره با همون مدل قدیمی و لبخند کوچولوش ب میس شیایو زل میزنه و آقای شین سونگ جی حرف میزنه. اونا هم مزرعه و زمین زراعی دارن. در تلاش برا استراق سمع گوشمو نزدیک میبرم و ی چیزایی میشنوم.
+اگه داره میاد یعنی اینجا ضیافت گنده ای برپا میشه
_برپا میشه؟بابا ما باید برپاش کنیم
+ینی قراره چیزی بیشتر از چوسوک های قبلی باشع؟
_توکه نمی خوای پادشاه در روستامونو تخته کنه؟
+خب نه
_پس باید ب اون خدمتکارت بگی ک پولی که میگیره برای خوابیدن نی بگو پاشه بره یکمم تلاش کنه. شما ک کلا نشستین تو خونه حداقل بگید اون کار کنه
+باشه باشه حسودیت نشه بابا خدت برو میوع هاتو بچین
نمیفهمم دارن درباره چی حرف میزنن؟پولی که ب من میدن؟انقد ناچیزه ک باس خیلی خجالت بکشه. باورم نمیشه شین سونگ جی اسکل فک میکنه اون ب من پول میده تازع حسودیم میکنه؟ شرم آوره.
خدمو جمع و جور میکنم و زود داسو برمیدارم که سونگ جی با خدش فک نکنه تمبلم یا یع همچین چیزی. ن صبونه خوردم ن موهامو شونه کردم. فقط کار کردنمو بکنم تو چشم اون شین ساده که فقط از ظاهر هرکی رو قضاوت میکنه.
ولی بعد از یک ساعت میفهمم که تمام مدت داشتم کار میکردم و غذا ام نخوردم فقط تو کارم غرق شده بودم....
برمیگردم اتاقم.....
با صدای هنگامه طوری از خواب پاشدم و چشامو مالیدم و رفتم بیینم چه خبره.
دیدم مایک وایساده و داره بر خلاف همیشع با ی نفر حرف میزنه. داخل حیاط وایساده و داره با ی نفر که اونور حصار حیاطه صحبت میکنه. میشل اندرسون پشت سرشه و داره با همون مدل قدیمی و لبخند کوچولوش ب میس شیایو زل میزنه و آقای شین سونگ جی حرف میزنه. اونا هم مزرعه و زمین زراعی دارن. در تلاش برا استراق سمع گوشمو نزدیک میبرم و ی چیزایی میشنوم.
+اگه داره میاد یعنی اینجا ضیافت گنده ای برپا میشه
_برپا میشه؟بابا ما باید برپاش کنیم
+ینی قراره چیزی بیشتر از چوسوک های قبلی باشع؟
_توکه نمی خوای پادشاه در روستامونو تخته کنه؟
+خب نه
_پس باید ب اون خدمتکارت بگی ک پولی که میگیره برای خوابیدن نی بگو پاشه بره یکمم تلاش کنه. شما ک کلا نشستین تو خونه حداقل بگید اون کار کنه
+باشه باشه حسودیت نشه بابا خدت برو میوع هاتو بچین
نمیفهمم دارن درباره چی حرف میزنن؟پولی که ب من میدن؟انقد ناچیزه ک باس خیلی خجالت بکشه. باورم نمیشه شین سونگ جی اسکل فک میکنه اون ب من پول میده تازع حسودیم میکنه؟ شرم آوره.
خدمو جمع و جور میکنم و زود داسو برمیدارم که سونگ جی با خدش فک نکنه تمبلم یا یع همچین چیزی. ن صبونه خوردم ن موهامو شونه کردم. فقط کار کردنمو بکنم تو چشم اون شین ساده که فقط از ظاهر هرکی رو قضاوت میکنه.
ولی بعد از یک ساعت میفهمم که تمام مدت داشتم کار میکردم و غذا ام نخوردم فقط تو کارم غرق شده بودم....
۲.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.