ارمی فداکار
ارمی فداکار
پارت ۱۹
از دید نامجون :
داشتم آب میخوردم که جین صدام کرد
جین : نامی پی دی نیم کارت داره توی دفترشه
سری تکون دادم و رفتم
از وقتی یونجی نجات داد یونگی هیونگ رو نمیدونم ولی اخلاق یونکی به مرور دارا یکم عوض میشه خیلی توی فکر میره یا اصن توجه خاصی به خود یونجی داره یونکی که من میشناختم اینجور توجه خاصی به کسی نداشت حالا...
با رسیدن به دم در دفتر در زدم
تق تق تق
پی دی نیم : بیا تو
وقتی رفتم تو یونجی رو هم دیدم واقعا به چشم خواهری خیلی خوشگل بود
یونجی : سلام
تعجب نکردم چون قرار بود امروز بیاد
نامجون : سلام
پی دی نیم : یونجی تصمیمش گرفت و میاد پس از امروز مسئولیتش با شماست و مواظبش باشین
یونجی با خجالت گفت : یاا اینجوری نگین!من خودم باید مواظب خودم باشم اعضا همچین وظیفه ای ندارن ای..ن وظیفه خو..دمه که مواظب خودم باشم
این دختر واقعا مهربون و دلسوزه
من با لحنی گرم و شوخ گفتم : میدونی اگه ما مواظبت نباشیم پی دی نیم کله ما رو میکنه
پی دی نیم با اعصبانیت گفت : یا من کی کله شما رو کندم اگه اینجور بود که اول باید کله اون جئون لعنتی رو میکندم
من : باشه پی دی نیم ببخشید فقد شوخی بود چرا عصبی میشین ؟
رو به یونجی گفتم : بیا بریم فعلا تا موقع رفتن پیش ما باش
یونجی : ا...اما
من : وسایلت رو آوردی ؟
یونجی : خ...خب نه
من : اشکالی نداره میریم برمیداریم حالا هم زود باش بیا بریم
یونجی : ا...آما نمیخوام مزاحمتون بشم
من به شوخی گفتم : تو که قراره مزاحمتون بشی حالا اینم روش ( چشمک زدن )
پی دی نیم کلافه گفت : این شوخی ها رو نکن باور میکنه
رو به بونجی گفت : شوخی میکنه باور نکن
یونجی که انگار حرفم رو باور کرده بود ، گفت : اها
من : بیا بریم پیش بقیه
سری تکون داد و دنبالم اومد
ادامه دارد ...
پارت ۱۹
از دید نامجون :
داشتم آب میخوردم که جین صدام کرد
جین : نامی پی دی نیم کارت داره توی دفترشه
سری تکون دادم و رفتم
از وقتی یونجی نجات داد یونگی هیونگ رو نمیدونم ولی اخلاق یونکی به مرور دارا یکم عوض میشه خیلی توی فکر میره یا اصن توجه خاصی به خود یونجی داره یونکی که من میشناختم اینجور توجه خاصی به کسی نداشت حالا...
با رسیدن به دم در دفتر در زدم
تق تق تق
پی دی نیم : بیا تو
وقتی رفتم تو یونجی رو هم دیدم واقعا به چشم خواهری خیلی خوشگل بود
یونجی : سلام
تعجب نکردم چون قرار بود امروز بیاد
نامجون : سلام
پی دی نیم : یونجی تصمیمش گرفت و میاد پس از امروز مسئولیتش با شماست و مواظبش باشین
یونجی با خجالت گفت : یاا اینجوری نگین!من خودم باید مواظب خودم باشم اعضا همچین وظیفه ای ندارن ای..ن وظیفه خو..دمه که مواظب خودم باشم
این دختر واقعا مهربون و دلسوزه
من با لحنی گرم و شوخ گفتم : میدونی اگه ما مواظبت نباشیم پی دی نیم کله ما رو میکنه
پی دی نیم با اعصبانیت گفت : یا من کی کله شما رو کندم اگه اینجور بود که اول باید کله اون جئون لعنتی رو میکندم
من : باشه پی دی نیم ببخشید فقد شوخی بود چرا عصبی میشین ؟
رو به یونجی گفتم : بیا بریم فعلا تا موقع رفتن پیش ما باش
یونجی : ا...اما
من : وسایلت رو آوردی ؟
یونجی : خ...خب نه
من : اشکالی نداره میریم برمیداریم حالا هم زود باش بیا بریم
یونجی : ا...آما نمیخوام مزاحمتون بشم
من به شوخی گفتم : تو که قراره مزاحمتون بشی حالا اینم روش ( چشمک زدن )
پی دی نیم کلافه گفت : این شوخی ها رو نکن باور میکنه
رو به بونجی گفت : شوخی میکنه باور نکن
یونجی که انگار حرفم رو باور کرده بود ، گفت : اها
من : بیا بریم پیش بقیه
سری تکون داد و دنبالم اومد
ادامه دارد ...
- ۱.۸k
- ۲۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط