اسم : چرا من
اسم : چرا من
پارت ۴۱
دکتر: خانم لونا خوبه عمل موفق آمیز بود ولی ......
جئون وقتی فهمید عمل لونا خوب بوده نفس عمیقی کشید ولی وقتی دکتر خواست با لحن ناراحت کننده حرف بزنه ترس دوباره کل بدن جئون بی حس کرد
جئون : ولی چی ( نگران)
دکتر : بخشی از حافشون رو از دست دادن
جئون : چی.....ولی خودش خوبه دیگه (
دکتر: بله خوبن می تونید ببینش البته وقتی بهوش اومد
جئون: باشه ممنون
جئون وقتی فهمید لونا حافضش از دست داده قبلش هزار تیکه شد ولی مهم نبود مهم این بود که لونا خوب باشه با خودش گفت تا وقتی لونا خوب باشه منم خوبم مهم نیست خاطرات یادش نیست من که یادم من می تونم با یاد خاطرات دور از لونا زندگی کنم ولی تاقت ندارم دخترکم لحظه درد بکشه یا آسیب ببینه
جئون به سمت اتاقی که لونا داخلش بود قدم برداشت و رفت کنارش نشست آروم بوسه ای بر روی دست دخترکش زد
جئون : پرنسسم...بلند شو....دلم برات تنگ شده حتی یک روز هم بدون تو جهنمه
ولی من بخاطر تو می تونم تاقت کنم تا وقتی تو شاد باشی منم شادم مهم نیست
که من یادت نیاد ( گریه آروم )
ویو لونا: با صدای گریه فردی بیدار شدم وقتی به دستم نگاه کردم دیدم یکی دستام گرفته داره گریه می کنه
لونا : ببخشید...شما کی هستید ( با صدای ضعیف )
جئون : عشقم بهوش اومدی
لونا: شما
جئون : منم عشقم....جئون ( اشک در چشماش حلقه زد )
لونا: ولی من شما رو بخاطر ندارم
جئون تمام سعی خودش کرد گریه نکنه و تمام ماجرا آروم برای لونا تعریف کرد
لونا که شوکه بود ولی از طرفی هم خوشحال بود اینکه با تمام این اتفاقات یکی
عاشقانه دوسش داشته و تا الان که بیداره شده کنارش بود
لونا: یعنی می گید من تمام اینا تجربه کردم ( گریه بی صدا )
جئون: عزیزکم نگران نباش از دست دادن حافضت کوتاه مدت هست ( امیدوارم کوتاه مدت باشه)
لونا:
پارت ۴۱
دکتر: خانم لونا خوبه عمل موفق آمیز بود ولی ......
جئون وقتی فهمید عمل لونا خوب بوده نفس عمیقی کشید ولی وقتی دکتر خواست با لحن ناراحت کننده حرف بزنه ترس دوباره کل بدن جئون بی حس کرد
جئون : ولی چی ( نگران)
دکتر : بخشی از حافشون رو از دست دادن
جئون : چی.....ولی خودش خوبه دیگه (
دکتر: بله خوبن می تونید ببینش البته وقتی بهوش اومد
جئون: باشه ممنون
جئون وقتی فهمید لونا حافضش از دست داده قبلش هزار تیکه شد ولی مهم نبود مهم این بود که لونا خوب باشه با خودش گفت تا وقتی لونا خوب باشه منم خوبم مهم نیست خاطرات یادش نیست من که یادم من می تونم با یاد خاطرات دور از لونا زندگی کنم ولی تاقت ندارم دخترکم لحظه درد بکشه یا آسیب ببینه
جئون به سمت اتاقی که لونا داخلش بود قدم برداشت و رفت کنارش نشست آروم بوسه ای بر روی دست دخترکش زد
جئون : پرنسسم...بلند شو....دلم برات تنگ شده حتی یک روز هم بدون تو جهنمه
ولی من بخاطر تو می تونم تاقت کنم تا وقتی تو شاد باشی منم شادم مهم نیست
که من یادت نیاد ( گریه آروم )
ویو لونا: با صدای گریه فردی بیدار شدم وقتی به دستم نگاه کردم دیدم یکی دستام گرفته داره گریه می کنه
لونا : ببخشید...شما کی هستید ( با صدای ضعیف )
جئون : عشقم بهوش اومدی
لونا: شما
جئون : منم عشقم....جئون ( اشک در چشماش حلقه زد )
لونا: ولی من شما رو بخاطر ندارم
جئون تمام سعی خودش کرد گریه نکنه و تمام ماجرا آروم برای لونا تعریف کرد
لونا که شوکه بود ولی از طرفی هم خوشحال بود اینکه با تمام این اتفاقات یکی
عاشقانه دوسش داشته و تا الان که بیداره شده کنارش بود
لونا: یعنی می گید من تمام اینا تجربه کردم ( گریه بی صدا )
جئون: عزیزکم نگران نباش از دست دادن حافضت کوتاه مدت هست ( امیدوارم کوتاه مدت باشه)
لونا:
۲.۲k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.