خانزاده پارت جلددوم

🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت20 #جلد_دوم
سکوت کرد می دونستم الان صورتش گُر گرفته و چشماش خون افتاده و رگ گردنش بیرون زده عادتش بود حتی اگه عصبی نبود موقع ناراحت یا شرمنده هم همین حالت به چهره اش دست می‌داد سکوت رو شکست و گفت:

_ چی داری می گی برای خودت آیلین؟
من ازدواج نکردم.

پوزخند این حرف زدم و گفتم

برای من دیگه اهمیتی نداره برای من مهم نیست میفهمی دیگه برای من وجود نداری پاتو از زندگی من و دخترم بکش کنار !

عصبی فریاد زد
_ داری چه غلطی می کنی یعنی چی که پامو از زندگیه تو و دخترم بکشم کنار؟
مونس دخترمه هیچ وقت هیچ چیزی نمیتونه این حقیقت و واقعیت و تغییر بده میفهمی ؟

به دیوار تکیه دادم و گفتم :

واقعیت من تغییر میدم دارم از تو دور میشم دارم طلاق میگیرم.

به قدری بلند فریاد زد که گوشی رو از گوشم فاصله دادم

_حرف دهنتو بفهم بگو کدوم گوری هستی میام اونجا حرف میزنیم میدونی که اگه باهام راه نیای یه کاری می کنم که از کرده ات پشیمون بشی ؟

میدونستم که اگه بخواد میتونه هرکاری بکنه...

ببین کاری نکن برم شکایت کنم و بگم دخترم دزدیدی پس مثل بچه آدم آدرس جایی که هستی و بده تا بیام باهم حرف بزنیم...

با گریه نالیدم تو زن گرفتی باز بهم خیانت کردی

این بار ارومتر جواب داد
_آیلین به جون مونسمون من باهاش ازدواج نکردم ...

🌹🍁

😻☝️
🍁🍁🍁🍁
#عکس_نوشته #جذاب #عاشقانه #wallpaper #فانتزی #نوشته #عکس #دخترانه #دخترونه #هنر_عکاسی
دیدگاه ها (۳)

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت21 #جلد_دومحرفش کاری کرد که قلبم بلرزه ...

#ادامه21_ چطوری خوشگلم حالت خوبه؟مونس که از دیدن پدرش ذوق کر...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت19 #جلد_دومدخترکم روی تخت فلزی گوشه اتا...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت18 #جلد_دوممونس بی سر و صدا داشت بهم نگ...

درخواستی

love or hate, lost love!! P: 2جک: اقا به اقای جئون گفتیم اما...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط