29
#29
_فکر میکردم هیچ وقت قرار نیست صاحب بچه شیم
+اونم یه بچه ای که از کله چیزاش فقط چشماش به من رفته
_و همین برام خیلی مهمه و ارزش داره
که یهو صدا شکست یه چیزیو صدا گریه سوهو اومد
کوک و کارینا بدو بدو رفتن سمت سوهو که دیدن خورده زمین و گلدون هم بالا سر سوهو افتاده بود
+وای خدا کوک
کوک زود رفت و سوهو رو بلند کرد سوهو همینطور گریه میکرد
_چیشده پسرم هیچی نیست
سوهو:(گریه)آیه(فین فین)
کوک بلند شد و سوهو رو تو بغل گرفت و سعی میکرد آرومش کنه
کارینا رفت و سوهو رو از کوک گرفت
_الان میگم بیان اینجارو جمع کنن
+خودم جمع میکنم کوک
_نه تو سوهو رو آروم کن بعدشم دستت میبره
کوک به سوهو نگاهی انداخت
_مردقوی من که گریه نمیکنه هوم؟
کوک نزدیک سوهو شد و لپ پسرشو بوسید دستشو پشت کمر کارینا گذاشت
_برو تو تا من بگم بیان اینارو جمع کنن
+باشه
چهار سال بعد
کارینا بعد از چهار سال به خواسته خودش دوباره حامله شد سوهو پیش دبستانی میرفت و خیلی پسره شری بود بازم امروز سوهو با همکلاسیاش دعوا کرده بود کارینا که شیکمش اومده بود جلو بازهم راضی نشد خونه بمونه روبه رو مدیرشون نشسته بودن
.....آقایه جئون این بار چهارمه که پسرتون همش دعوا میکنه من بخاطر شما هنوز نگهش داشتم وگرنه تا الان باید اخراجش میکردم
_جناب کانگ پسر من الکی کسیو نمیزنه حتما طرف مقابلش ازیتش کرده
.....ولی اینطوری نشون نمی ده
همون موقع سوهو و اون پسر اومدن تو با یه دختر بچه گوگولی سوهو دست به سینه اومد تو انگار هیچی نشده ولی اون یکی داشت گریه میکرد
+پسرم سوهو تو باز دعوا کردی؟
سوهو:اون اول شروع کرد
....چرا دروغ میگی تو منو زدی
سوهو:بابا مامان اون واسه این دختر قلدوری کرد منم طرف این دختر خانوم رو گرفتن
مدیر:کایلی دخترم راست میگه؟
.....بله آقا اون همیشه برام قلدوری میکنه اون میخواست منو بزنه سوهو نزاشت
_فکر میکردم هیچ وقت قرار نیست صاحب بچه شیم
+اونم یه بچه ای که از کله چیزاش فقط چشماش به من رفته
_و همین برام خیلی مهمه و ارزش داره
که یهو صدا شکست یه چیزیو صدا گریه سوهو اومد
کوک و کارینا بدو بدو رفتن سمت سوهو که دیدن خورده زمین و گلدون هم بالا سر سوهو افتاده بود
+وای خدا کوک
کوک زود رفت و سوهو رو بلند کرد سوهو همینطور گریه میکرد
_چیشده پسرم هیچی نیست
سوهو:(گریه)آیه(فین فین)
کوک بلند شد و سوهو رو تو بغل گرفت و سعی میکرد آرومش کنه
کارینا رفت و سوهو رو از کوک گرفت
_الان میگم بیان اینجارو جمع کنن
+خودم جمع میکنم کوک
_نه تو سوهو رو آروم کن بعدشم دستت میبره
کوک به سوهو نگاهی انداخت
_مردقوی من که گریه نمیکنه هوم؟
کوک نزدیک سوهو شد و لپ پسرشو بوسید دستشو پشت کمر کارینا گذاشت
_برو تو تا من بگم بیان اینارو جمع کنن
+باشه
چهار سال بعد
کارینا بعد از چهار سال به خواسته خودش دوباره حامله شد سوهو پیش دبستانی میرفت و خیلی پسره شری بود بازم امروز سوهو با همکلاسیاش دعوا کرده بود کارینا که شیکمش اومده بود جلو بازهم راضی نشد خونه بمونه روبه رو مدیرشون نشسته بودن
.....آقایه جئون این بار چهارمه که پسرتون همش دعوا میکنه من بخاطر شما هنوز نگهش داشتم وگرنه تا الان باید اخراجش میکردم
_جناب کانگ پسر من الکی کسیو نمیزنه حتما طرف مقابلش ازیتش کرده
.....ولی اینطوری نشون نمی ده
همون موقع سوهو و اون پسر اومدن تو با یه دختر بچه گوگولی سوهو دست به سینه اومد تو انگار هیچی نشده ولی اون یکی داشت گریه میکرد
+پسرم سوهو تو باز دعوا کردی؟
سوهو:اون اول شروع کرد
....چرا دروغ میگی تو منو زدی
سوهو:بابا مامان اون واسه این دختر قلدوری کرد منم طرف این دختر خانوم رو گرفتن
مدیر:کایلی دخترم راست میگه؟
.....بله آقا اون همیشه برام قلدوری میکنه اون میخواست منو بزنه سوهو نزاشت
۱۳.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.