27
#27
کارینا با دیدن پسرکوچولوش میتونست بفهمه اون الان چقدر به حمایت پدرش نیاز داره پس تصمیم خودشو گرفت
=~:چیییی برای چی میخوای بری
+بخاطر بچم بخاطر خودم بخاطر کوک
=اون شوهر تو بود؟
+آ آره
=چرا زودتر نگفتی؟
+نمیدونستم به اینجا میکشه میخوام برگردم کره
~ولی کارینا تو اینجا مشهور شدی چجوری میخوای که....
+خودم میدونم از کمکاتونم ممنون ولی اینجوری رو هیچ چی تمرکز ندارم میخوام با شرکت کوک قرار داد ببندم
=چی میتونم بهت بگم ولی مطمئنی؟
+آره
جورجینا کارینارو محکم بغل کرد
+ازت ممنونم جورجینا تو نبودی نمیدونستم چیکار کنم ازت ممنونم و تو تهیونگ
~تو مثل آبجی من میمونی هروقت خواستی میتونی دوباره بیای پیشمون
=درسته عزیزم
.......
پسرک رو مبل نشسته بود و سیگار میکشید به مبل تکیه داد و سرشو بالا گرفت و دود و از ریه هاش داد بیرون بلند شد و به سمت تراس رفت همه جا خونه بویه کارینارو میداد برا همین هیچ وقت عوضش نکرد تنها چیزی که عوض شد کوک بود کوک بعد از اون اتفاق دیگه هیچ وقت خانوادشو ندید میومدن ولی کوک در و روشون باز نمیکرد مادربزرگشم که از دنیا رفته بود ولی فقط سرخاک مادربزرگش رفت و حتی به هیچکس هم نگاه نکرد برگشت از اتاق بره بیرون که صدا جیغ و خنده اومد فکر کرد چقدر صدا شبیه پسر کوچولوش بود خنده ای کرد
_همینم کم بود توهم بزنم عالی شد(خنده هیستریکی)
+ولی تو توهم نزدی
کوک یه لحظه خشکش زد به طرف صدا برگشت با دیدن کارینا و پسرکوچولوش تو بغلش چکی تو گوشش زد
سوهو:دیفونه جدی پاپا؟
_دارم خواب میبینم؟
+نه خواب نیست
کوک شروع کرد به خندیدن که یهو از حال رفت
+کوک(تعجب و بلند)
سوهو:پاپااا
کارینا سوهو رو زمین گذاشت و به طرف کوک رفت و بغلش کرد
+کسی اونجا نیست؟(کمی بلند)
که یه خدمتکار سراسیمه دویید تو سالن
.....خاک به سرم ارباب
+چرا وایستادی منو نگاه میکنی برو بگو یکی از بادیگاردا بیاد بعد
کارینا با دیدن پسرکوچولوش میتونست بفهمه اون الان چقدر به حمایت پدرش نیاز داره پس تصمیم خودشو گرفت
=~:چیییی برای چی میخوای بری
+بخاطر بچم بخاطر خودم بخاطر کوک
=اون شوهر تو بود؟
+آ آره
=چرا زودتر نگفتی؟
+نمیدونستم به اینجا میکشه میخوام برگردم کره
~ولی کارینا تو اینجا مشهور شدی چجوری میخوای که....
+خودم میدونم از کمکاتونم ممنون ولی اینجوری رو هیچ چی تمرکز ندارم میخوام با شرکت کوک قرار داد ببندم
=چی میتونم بهت بگم ولی مطمئنی؟
+آره
جورجینا کارینارو محکم بغل کرد
+ازت ممنونم جورجینا تو نبودی نمیدونستم چیکار کنم ازت ممنونم و تو تهیونگ
~تو مثل آبجی من میمونی هروقت خواستی میتونی دوباره بیای پیشمون
=درسته عزیزم
.......
پسرک رو مبل نشسته بود و سیگار میکشید به مبل تکیه داد و سرشو بالا گرفت و دود و از ریه هاش داد بیرون بلند شد و به سمت تراس رفت همه جا خونه بویه کارینارو میداد برا همین هیچ وقت عوضش نکرد تنها چیزی که عوض شد کوک بود کوک بعد از اون اتفاق دیگه هیچ وقت خانوادشو ندید میومدن ولی کوک در و روشون باز نمیکرد مادربزرگشم که از دنیا رفته بود ولی فقط سرخاک مادربزرگش رفت و حتی به هیچکس هم نگاه نکرد برگشت از اتاق بره بیرون که صدا جیغ و خنده اومد فکر کرد چقدر صدا شبیه پسر کوچولوش بود خنده ای کرد
_همینم کم بود توهم بزنم عالی شد(خنده هیستریکی)
+ولی تو توهم نزدی
کوک یه لحظه خشکش زد به طرف صدا برگشت با دیدن کارینا و پسرکوچولوش تو بغلش چکی تو گوشش زد
سوهو:دیفونه جدی پاپا؟
_دارم خواب میبینم؟
+نه خواب نیست
کوک شروع کرد به خندیدن که یهو از حال رفت
+کوک(تعجب و بلند)
سوهو:پاپااا
کارینا سوهو رو زمین گذاشت و به طرف کوک رفت و بغلش کرد
+کسی اونجا نیست؟(کمی بلند)
که یه خدمتکار سراسیمه دویید تو سالن
.....خاک به سرم ارباب
+چرا وایستادی منو نگاه میکنی برو بگو یکی از بادیگاردا بیاد بعد
۱۱.۰k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.