part 113
#part_113
#نازی
رها که برگشت طاها باهاش نبود
قیافش خیلی گرفته بود
شکیب-طاها کجاس پس؟
رها-بیرونه ما میریم خونه شمام غذاتونو خوردید بیاید
شکیب-خو وایسید باهم بریم
رها-ن طاها خستست ما زودتر میریم
مبین-باشه....برید ماهم تا یه ساعت دیگه میام
رها-باشه...خدافظ
گوشیش از روی میز برداشت و رفت
نازی-چیشد طاها چرا یهو عصبانی شد؟
فریال -نمیدونم حتما بحثشون شده...نگران نباشید رگ خواب طاها دست رهاست حلش میکنه
مبین-اره الان بریم خونه میبینیم نشستن کنار هم قش کردن از خنده
آرتین-مگه طاها و رها فقط دوست نیستن
نازی-نه اونا.....
یهو فریال یکی زد به پام
فریال-نه اونا خیلی باهم صمیمین بیشتر از یه دوستن
آرتین-اهان یعنی مثل خواهر و برادر
مبین-نه
شکیب-اره اره دقیقا همینن
با تعجب به شکیب نگاه کردم
آرتین-خب من دیگه برم مرسی بابت نهار خیلی خوش گذشت
هیچکس حوصله این پسره رو نداشت پس اسرار نکردیم که باهامون بیان
وقتی رفتیم خونه نه رها خونه بود نه طاها
شکیب-مگه نگفتن میان خونه
فریال-من که گفتم رگ خواب طاها دست رهاست حتما تو راه از دلش در اورده همونجا باهم دونفره رفتن بیرون
نازی-خدا کنه
#شکلات_تلخ
#نازی
رها که برگشت طاها باهاش نبود
قیافش خیلی گرفته بود
شکیب-طاها کجاس پس؟
رها-بیرونه ما میریم خونه شمام غذاتونو خوردید بیاید
شکیب-خو وایسید باهم بریم
رها-ن طاها خستست ما زودتر میریم
مبین-باشه....برید ماهم تا یه ساعت دیگه میام
رها-باشه...خدافظ
گوشیش از روی میز برداشت و رفت
نازی-چیشد طاها چرا یهو عصبانی شد؟
فریال -نمیدونم حتما بحثشون شده...نگران نباشید رگ خواب طاها دست رهاست حلش میکنه
مبین-اره الان بریم خونه میبینیم نشستن کنار هم قش کردن از خنده
آرتین-مگه طاها و رها فقط دوست نیستن
نازی-نه اونا.....
یهو فریال یکی زد به پام
فریال-نه اونا خیلی باهم صمیمین بیشتر از یه دوستن
آرتین-اهان یعنی مثل خواهر و برادر
مبین-نه
شکیب-اره اره دقیقا همینن
با تعجب به شکیب نگاه کردم
آرتین-خب من دیگه برم مرسی بابت نهار خیلی خوش گذشت
هیچکس حوصله این پسره رو نداشت پس اسرار نکردیم که باهامون بیان
وقتی رفتیم خونه نه رها خونه بود نه طاها
شکیب-مگه نگفتن میان خونه
فریال-من که گفتم رگ خواب طاها دست رهاست حتما تو راه از دلش در اورده همونجا باهم دونفره رفتن بیرون
نازی-خدا کنه
#شکلات_تلخ
۵۷.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.