part¹⁰⁶
part¹⁰⁶
وو سوک نفس عمیقی سر داد و بعد کنترل رو از دست ات گرفت و تلویزیون رو خاموش کرد
+هی چیکار میکنی ؟ کنترل رو بده* عصبی
وو سوک: ات ..بیا منطقی باشیم تو هنوز اونو دوست داری نمیتونی از فکر کردن بهش دست برداری.*نفس کفری
+این چیه داری میگی؟اگه دوستش داشتم این بلا ها رو سرش میآوردم؟ *خنده عصبی
وو سوک: پس چرا به درخواست من جواب ندادی؟ با اینکه میدونی چقدر دوست دارم و حاضرم برات آسمان رو به زمین بیارم
Short Flash back
+چقدر دوستم داری جئون*آروم
_به قدری که حاضرم برات دنیا و همه کس رو به آتیش بکشم* زمزمه
Flash back is done_ویو ات
+وو سوک بس کن! الان زمانش نیست.
وو سوک: پس کی زمانشه؟
+...
با صدای انفجار و لرزشی که همه جا رو فرا گرفت حرفم رو قورت دادم و اروم جیغ زدم؛ با ترس و هول بلند شدم. وو سوک دستم رو گرفت و منو از اتاق خارج کرد؛ هردو از طریق پله های اضطراری به طبقه همکف رسیدیم و وارد لابی هتل شدیم همه جا هیاهو بود و لابی رو دود گرفته بود؛ ناگهان یادم اومد که ماسکی ندارم
+وو سوک ...ماسک!* با نگرانی
هنوز صحبتم تموم نشده بود که متوجه فلش های دوربین یکی از مسافر ها شدم که در حال عکس گرفتن از اطراف بود ،الان زمان عکس گرفتن بود ؟ فرار کن روانی الان میمیری!
¹³hours later
+چیزی پیدا نکردن؟
وو سوک: شهردار تو هتل چند روزی اقامت داشتن ، و دلیل این بمب گذاری سو قصد به شهردار بوده!
سری تکون دادم و نفس عمیقی ذخیره کردم؛
+عکسایی که مسافره پخش. کرده چی؟ من تو عکساش هستم
وو سوک: نترس چیزی نمیشه چندیدن هزار کاربر مجازی رو خریدم که حتی اگه تئوری های زنده بودنت رو شد اونها طبق شواهد زیر سوال ببرنش....میدونی احتمال اینکه مردم این موضوع رو جای بگیرن زیاده* با لبخند
+وو سوک ممنون که هستی.
دستای وو سوک به دستم تمایل پیدا کرد و با تمام لطافت صورتم رو لمس کرد نرم شدم و اجازه دادم تا حدی پیش بره اما تا قبل از اینکه کار به جای باریک کشیده بشه بلند شدم
+وو سوک...
اتمام ویو ات_¹:⁰⁴am
چندین شات دیرینک رو پشت سر هم بالا رفت، تنها راهی که برای تخلیه احساسات کبودش پیدا کرده بود مست کردن بود؛ نگاهی به زن کنارش انداخت
وو سوک : نظرت درمورد من چیه؟
زن با کمی تعجب به وو سوک نگاه کرد و تا خواست زبون باز کنه شخصی دیگه جواب وو سوک رو داد
_عالی هستی ...اما در دزدیدن همسر من!* پوزخند
شرایط
follow:⁶⁷⁹
comment:⁶⁷
وو سوک نفس عمیقی سر داد و بعد کنترل رو از دست ات گرفت و تلویزیون رو خاموش کرد
+هی چیکار میکنی ؟ کنترل رو بده* عصبی
وو سوک: ات ..بیا منطقی باشیم تو هنوز اونو دوست داری نمیتونی از فکر کردن بهش دست برداری.*نفس کفری
+این چیه داری میگی؟اگه دوستش داشتم این بلا ها رو سرش میآوردم؟ *خنده عصبی
وو سوک: پس چرا به درخواست من جواب ندادی؟ با اینکه میدونی چقدر دوست دارم و حاضرم برات آسمان رو به زمین بیارم
Short Flash back
+چقدر دوستم داری جئون*آروم
_به قدری که حاضرم برات دنیا و همه کس رو به آتیش بکشم* زمزمه
Flash back is done_ویو ات
+وو سوک بس کن! الان زمانش نیست.
وو سوک: پس کی زمانشه؟
+...
با صدای انفجار و لرزشی که همه جا رو فرا گرفت حرفم رو قورت دادم و اروم جیغ زدم؛ با ترس و هول بلند شدم. وو سوک دستم رو گرفت و منو از اتاق خارج کرد؛ هردو از طریق پله های اضطراری به طبقه همکف رسیدیم و وارد لابی هتل شدیم همه جا هیاهو بود و لابی رو دود گرفته بود؛ ناگهان یادم اومد که ماسکی ندارم
+وو سوک ...ماسک!* با نگرانی
هنوز صحبتم تموم نشده بود که متوجه فلش های دوربین یکی از مسافر ها شدم که در حال عکس گرفتن از اطراف بود ،الان زمان عکس گرفتن بود ؟ فرار کن روانی الان میمیری!
¹³hours later
+چیزی پیدا نکردن؟
وو سوک: شهردار تو هتل چند روزی اقامت داشتن ، و دلیل این بمب گذاری سو قصد به شهردار بوده!
سری تکون دادم و نفس عمیقی ذخیره کردم؛
+عکسایی که مسافره پخش. کرده چی؟ من تو عکساش هستم
وو سوک: نترس چیزی نمیشه چندیدن هزار کاربر مجازی رو خریدم که حتی اگه تئوری های زنده بودنت رو شد اونها طبق شواهد زیر سوال ببرنش....میدونی احتمال اینکه مردم این موضوع رو جای بگیرن زیاده* با لبخند
+وو سوک ممنون که هستی.
دستای وو سوک به دستم تمایل پیدا کرد و با تمام لطافت صورتم رو لمس کرد نرم شدم و اجازه دادم تا حدی پیش بره اما تا قبل از اینکه کار به جای باریک کشیده بشه بلند شدم
+وو سوک...
اتمام ویو ات_¹:⁰⁴am
چندین شات دیرینک رو پشت سر هم بالا رفت، تنها راهی که برای تخلیه احساسات کبودش پیدا کرده بود مست کردن بود؛ نگاهی به زن کنارش انداخت
وو سوک : نظرت درمورد من چیه؟
زن با کمی تعجب به وو سوک نگاه کرد و تا خواست زبون باز کنه شخصی دیگه جواب وو سوک رو داد
_عالی هستی ...اما در دزدیدن همسر من!* پوزخند
شرایط
follow:⁶⁷⁹
comment:⁶⁷
۲۴.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.