رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۱۱۴
#ماهور
با استرس وارد باغ شدم نفس عمیقی کشیدم هنوز کسی متوجه من نشد سریع برای نور میس کال فرستادم ک من کنار در ورودیم اونم سریع با آدین ب سمت من اومدن سریع نورو بغل گرفتم خیلی دوسش داشتم و مثل خواهر نداشتم میدونستمش اونم منو سفت توی آغوش گرفت و بعد گونمو بوسید و ابزار دل تنگی کرد بعد از حالو احوال با نور با آرد دست دادم و احوال پرسی کردم.نور دستمو گرفت و ب سمت میزی برد ک تنها شخصی ک اونجا میشناختم آدرینا بود..آدرینا ب سمتم اومد و اونم بغل کرد و بعداز پرسیدن حال و احوال هم..ب سمت اون میز رفتیم..دوتا پسر بودن با ی دختر نور ب ترتیب شروع ب معرفی کرد..ی کیشون اسمش سام بود جذاب بود ولی ب پای آواز خودمون نمیرسید عا گفتم آواز پس کجاست!!ندیدمش ن اونو ن داداششو..نور ی پسر دیگرو معرفی کرد ک تیپ سرمی سفید زده بود و اسمشم ارسام بود عه عه این همون ارسام معروفست همون پرحرفه ایش اصلا از این ارسامه خوشم نمیاد نزدیک بود واسه این پسرع توی اون کمد خفه بشم..کنار اون پسره ی دختره خوشگلی بود موهای قهوایی سوخته ای داشت ک معلوم بود رنگ کرده اسمش بارانا بودو نور اونو نامزد ارسام معرفی کرده بود..بعد نور منو بهشون معرفی کرد توی نگاشون اثری از تعجب نبود حتما قبل از اومدنم ی چیزایی درموردم گفتن دیگع..حوصلم سر رفته بود وهمش ب اطراف نگاه میکردم دلم میخواست بیاد ببینمش نمیدونم چرا؟..از وقتی توی کیش اون بلا رو سر آدین اورده بودیم میونمون باهم بهترشده رود و دیگه کل کل نمیکردیم و حتا باهم ی بار رفتیم لب ساحل و ازم خواست چند مدل ازش عکس بگیرم یکی از عکساشو خیلی دوست دارم وقتی پشت ب دریاست و من فقط از ی جفت چشمای آبی با منظره دریایی ک پشتش بود عکس گرفتم اون عکسو بهش ندادم و الکی گفتم بد در اومد و عکسو نگه داشتم و روی اتاقم زدم نمیدونم چرا چشاش بهم آرامش میدن..همینطور ک توی فکر دوتا تیله آبی بودم با صدای بشکنی ک جلوی صورتم خورد سرمو بلند کردم و دقیقا دوتا تیله آبی دیدم..یهو قلبم لرزید و احساس کردم قلبم داره فرو میریزه..دستشو جلو اورد باهاش دست دادم
_سلام ماهور خانم حال شما؟
_سلام ممنون حال شما چطوره؟
_خوبه
وبعد صداشو پایین اورد و گفت:البته با دیدن تو
ماتم برد..جان!!..با من بود اون ک تا الان شما شما میکرد الان تو..
وبعد لبخندی زد ک قلبم دوباره لرزید..دهنم خشک شده بود آب دهنمو قورت دادم و بهش نگاه کردم داشت احوال پرسی میکرد ی کت تک مشکی مارک پوشیده بود ک زیرش ی تیشرت جذب سفید ی شلوار لی مشکی هم پوشیده بود موهاشم زده بود هوا و چند تا خال روی صورتش ریخته بود اصلا چرا من دارم اینجوری بهش نگاه میکنم ک چی بشه عه..
پارت۱۱۴
#ماهور
با استرس وارد باغ شدم نفس عمیقی کشیدم هنوز کسی متوجه من نشد سریع برای نور میس کال فرستادم ک من کنار در ورودیم اونم سریع با آدین ب سمت من اومدن سریع نورو بغل گرفتم خیلی دوسش داشتم و مثل خواهر نداشتم میدونستمش اونم منو سفت توی آغوش گرفت و بعد گونمو بوسید و ابزار دل تنگی کرد بعد از حالو احوال با نور با آرد دست دادم و احوال پرسی کردم.نور دستمو گرفت و ب سمت میزی برد ک تنها شخصی ک اونجا میشناختم آدرینا بود..آدرینا ب سمتم اومد و اونم بغل کرد و بعداز پرسیدن حال و احوال هم..ب سمت اون میز رفتیم..دوتا پسر بودن با ی دختر نور ب ترتیب شروع ب معرفی کرد..ی کیشون اسمش سام بود جذاب بود ولی ب پای آواز خودمون نمیرسید عا گفتم آواز پس کجاست!!ندیدمش ن اونو ن داداششو..نور ی پسر دیگرو معرفی کرد ک تیپ سرمی سفید زده بود و اسمشم ارسام بود عه عه این همون ارسام معروفست همون پرحرفه ایش اصلا از این ارسامه خوشم نمیاد نزدیک بود واسه این پسرع توی اون کمد خفه بشم..کنار اون پسره ی دختره خوشگلی بود موهای قهوایی سوخته ای داشت ک معلوم بود رنگ کرده اسمش بارانا بودو نور اونو نامزد ارسام معرفی کرده بود..بعد نور منو بهشون معرفی کرد توی نگاشون اثری از تعجب نبود حتما قبل از اومدنم ی چیزایی درموردم گفتن دیگع..حوصلم سر رفته بود وهمش ب اطراف نگاه میکردم دلم میخواست بیاد ببینمش نمیدونم چرا؟..از وقتی توی کیش اون بلا رو سر آدین اورده بودیم میونمون باهم بهترشده رود و دیگه کل کل نمیکردیم و حتا باهم ی بار رفتیم لب ساحل و ازم خواست چند مدل ازش عکس بگیرم یکی از عکساشو خیلی دوست دارم وقتی پشت ب دریاست و من فقط از ی جفت چشمای آبی با منظره دریایی ک پشتش بود عکس گرفتم اون عکسو بهش ندادم و الکی گفتم بد در اومد و عکسو نگه داشتم و روی اتاقم زدم نمیدونم چرا چشاش بهم آرامش میدن..همینطور ک توی فکر دوتا تیله آبی بودم با صدای بشکنی ک جلوی صورتم خورد سرمو بلند کردم و دقیقا دوتا تیله آبی دیدم..یهو قلبم لرزید و احساس کردم قلبم داره فرو میریزه..دستشو جلو اورد باهاش دست دادم
_سلام ماهور خانم حال شما؟
_سلام ممنون حال شما چطوره؟
_خوبه
وبعد صداشو پایین اورد و گفت:البته با دیدن تو
ماتم برد..جان!!..با من بود اون ک تا الان شما شما میکرد الان تو..
وبعد لبخندی زد ک قلبم دوباره لرزید..دهنم خشک شده بود آب دهنمو قورت دادم و بهش نگاه کردم داشت احوال پرسی میکرد ی کت تک مشکی مارک پوشیده بود ک زیرش ی تیشرت جذب سفید ی شلوار لی مشکی هم پوشیده بود موهاشم زده بود هوا و چند تا خال روی صورتش ریخته بود اصلا چرا من دارم اینجوری بهش نگاه میکنم ک چی بشه عه..
۱۳.۹k
۰۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.