• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part73
#paniz
دکتر با بهت نگام میکنه
دکتر: چرا انقدر استرس داری چند تا نفس عمیق بکش تموم میشه
نفسی گرفتم
_استرس ندارم اینکه دیر برسم استرسم بیشتر میشد
دکتر: عیب نداره درمورد این دو ماه که نیومد بگو خانم کوچولو
لبخندی زدم و با اب و تاب نشستم تا حرف بزنم
_شاید باورتون نشه هاا تو این دوماهی که نیومدم انقدر حالم خوب بود اینطوری بگم انقدر سر به سر ایشون گذاشتم استرس نداشتم که حالم بد بشه ....
دکتر: معلومه..ببینم پسرجون چیکار کرد این خانم کوچولو
به چهره ی رضا نگا کردم که تا از شاهکارام بگه
رضا: والا چی بگم هر کاری کرد به گوه خوردن افتادم
دکتر: اوه با پسر مردم چیکار کردی تو دختر
_کدوم پسر مردم نامزدمه این حق رو دارم که رو سرش خراب بشم
دکتر طلوعی روبه رضا شد
دکتر: این رو واقعا حق دارم
نگاهی به من کرد و با جدیت اروم لب زد
دکتر: پانیذ میخام یه چیزی رو بهت بگم ولی قبل از نامزدت میخام به خودت بگم
سری تکون دادم کمکم کرد بیام پایین
دکتر: خب خانم کوچولو داروهات که تموم شدن بیا اینم نسخه اش
برگه رو گرفتم
دکتر: یادت باشه ماه بعد بیای ببین دارم تذکر میدماا یادت بره من میدونم با تو
سری تکون دادم و با رضا تشکر کردیم اومدیم بیرون
دیانا: نسخه ان رو بده من برم بیام
باشه ای گفتم رف
رضا: چرا بهم نگفتی مشکل قلبی داری تو
همینطوری که داشتن صحنه سازی میکردم گوشیم رو جا گذاشتم
_تعریف میکنم فک کنم گوشیم جا مونده برم بیام توام برو پیشه دیا
ازش دور شدم و رفتم داخل اتاق دکتر وقتی داخل شدم
اشاره کرد بشینم
_خب چیشدع
دکتر: یه موضوعی هس باید بهت بگم از این قرار معلومه داری ازدواج میکنی
سری تکون دادم که ادامه داد
دکتر: با مشکلی قلبی که داری نمیتونی باردار بشی یعنی قلب دووم نمیاره واسع درد نخاستم ناامیدت کنم ولی من همسرم متخصص زنان بهت معرفیش میکنم تا راحت بهت کمک کنه
بهت زده به حرفش گوش میکردم یعنی نمیتونم
نمیتونم اگر بچه دار بشم نگاش کنم
افکارم رو پس زدم من که قرار نبود با رضا باشم پس نگرانیم چی بود
دکتر: حرفام رو گوش کردی من به همسرم میگم این کارتم بگیر نیاز داشتی بهش زنگ بزن
تشکری کردم و از اتاق اومدم بیرون
بیرون بیمارستان رفتم که رضا و دیا پیشه هم بودن
رفتم کنارشون
دیانا: چی شده
_هیچی گف خوبم حرفای همیشگی بریم خونه
دیانا: چی چیو خونه 2 رو دیگه عروسیته بابا باید بریم خرید الانم ما میریم مرکز خرید رضا هم میره دنبال مهشاد و نیکا
رضا: بابا شما دو تا خاهر چرا با من هماهنگ نمیکنین من کی گفتم
دیانا: چون الان گفتم بدو دیگه دیر شد
روبه من شد
رضا: یادم باشه توضیحی به من ندادی تو
هوفی کشیدم
_باشه توضیح میدم فعلا
سوار ماشین هامون شدیم....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part73
#paniz
دکتر با بهت نگام میکنه
دکتر: چرا انقدر استرس داری چند تا نفس عمیق بکش تموم میشه
نفسی گرفتم
_استرس ندارم اینکه دیر برسم استرسم بیشتر میشد
دکتر: عیب نداره درمورد این دو ماه که نیومد بگو خانم کوچولو
لبخندی زدم و با اب و تاب نشستم تا حرف بزنم
_شاید باورتون نشه هاا تو این دوماهی که نیومدم انقدر حالم خوب بود اینطوری بگم انقدر سر به سر ایشون گذاشتم استرس نداشتم که حالم بد بشه ....
دکتر: معلومه..ببینم پسرجون چیکار کرد این خانم کوچولو
به چهره ی رضا نگا کردم که تا از شاهکارام بگه
رضا: والا چی بگم هر کاری کرد به گوه خوردن افتادم
دکتر: اوه با پسر مردم چیکار کردی تو دختر
_کدوم پسر مردم نامزدمه این حق رو دارم که رو سرش خراب بشم
دکتر طلوعی روبه رضا شد
دکتر: این رو واقعا حق دارم
نگاهی به من کرد و با جدیت اروم لب زد
دکتر: پانیذ میخام یه چیزی رو بهت بگم ولی قبل از نامزدت میخام به خودت بگم
سری تکون دادم کمکم کرد بیام پایین
دکتر: خب خانم کوچولو داروهات که تموم شدن بیا اینم نسخه اش
برگه رو گرفتم
دکتر: یادت باشه ماه بعد بیای ببین دارم تذکر میدماا یادت بره من میدونم با تو
سری تکون دادم و با رضا تشکر کردیم اومدیم بیرون
دیانا: نسخه ان رو بده من برم بیام
باشه ای گفتم رف
رضا: چرا بهم نگفتی مشکل قلبی داری تو
همینطوری که داشتن صحنه سازی میکردم گوشیم رو جا گذاشتم
_تعریف میکنم فک کنم گوشیم جا مونده برم بیام توام برو پیشه دیا
ازش دور شدم و رفتم داخل اتاق دکتر وقتی داخل شدم
اشاره کرد بشینم
_خب چیشدع
دکتر: یه موضوعی هس باید بهت بگم از این قرار معلومه داری ازدواج میکنی
سری تکون دادم که ادامه داد
دکتر: با مشکلی قلبی که داری نمیتونی باردار بشی یعنی قلب دووم نمیاره واسع درد نخاستم ناامیدت کنم ولی من همسرم متخصص زنان بهت معرفیش میکنم تا راحت بهت کمک کنه
بهت زده به حرفش گوش میکردم یعنی نمیتونم
نمیتونم اگر بچه دار بشم نگاش کنم
افکارم رو پس زدم من که قرار نبود با رضا باشم پس نگرانیم چی بود
دکتر: حرفام رو گوش کردی من به همسرم میگم این کارتم بگیر نیاز داشتی بهش زنگ بزن
تشکری کردم و از اتاق اومدم بیرون
بیرون بیمارستان رفتم که رضا و دیا پیشه هم بودن
رفتم کنارشون
دیانا: چی شده
_هیچی گف خوبم حرفای همیشگی بریم خونه
دیانا: چی چیو خونه 2 رو دیگه عروسیته بابا باید بریم خرید الانم ما میریم مرکز خرید رضا هم میره دنبال مهشاد و نیکا
رضا: بابا شما دو تا خاهر چرا با من هماهنگ نمیکنین من کی گفتم
دیانا: چون الان گفتم بدو دیگه دیر شد
روبه من شد
رضا: یادم باشه توضیحی به من ندادی تو
هوفی کشیدم
_باشه توضیح میدم فعلا
سوار ماشین هامون شدیم....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۸.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.