• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part75
#paniz
به ویترین های پاساژ نگاه میکردم که رضا دستش رو دور شونه هام انداخت
رضا: کدومش رو دوس داری
_میدونی که این ازدواج واقعی نیس
رضا نگاهی به پشت کرد وقتی مطمئن شد سمتم برگشت
رضا: هیشش رز وحشی الان میشنون
_مگه دروغ میگم
رضا: تو فک کردی طلاقت دادم تموم میشه همه چیز نخیرم چیزی که بر من باشه بر منه اگه خودمم نخام فهمیدی
دندون قرچه ای رفتم
و انگشت اشارم رو سمتش گرفتم
_منو نگا کن اولن من اشیا نیستم داری میگی بر منه دومن این زندگیه من نه تو مردک ثانین بعد طلاق من نسبتی به تو ندارم به جز دوست فهمیدی
چشمکی تحویلم داد انگشتم رو با دستش پس زد
رضا: اینا به کنار بعد طلاق نمیزارم هیچ نر خری دور ور عروسکم بگرده
نفس عمیقی کشیدم
_ببین
رضا: ببین نداریم بیا اینجا ببین خوبه
دستم رو کشید با هم رفتیم داخل مزون که دخترا ها هم پشتمون اومدن
یکی از کارکنان خانم اومد جلو و با چشم چرونی به رضا نگا میکرد
چشم غره ای به هردوشون رفتم
رفتم کنار نیکا تا با هم به لباس عروس ها رو نگا کنیم
نیکا: چیه شوهرت رو دزدیدن
نگاهی بهش کردم که داشت با خانمه گرم میگرفت
_نگا کنه چطوری با هم حرف میزنن
نیکا: ولشون کن تو چی دوس داری
شونه ای بالا انداختم
_نمیدونم یه لباس سبک و ساده زیاد پف نداشته باشه یکمم ازاد
مهشاد: اوها پس بگو لباس مجلسی میخای نه لباس عروس
_هر چی ساده باشه شیک تره به نظر من
دیانا: خاهر من یه بار بیشتر عروس نمیشی که
پوزخنده ی تلخی به خودم زدم چی فکر میکنن چی قراره بشه
نفسی گرفتم که رضا با اون زن اومد کنارمون
رضا: کدوم رو پسندیدی
پشت پلک نازکی کردم و
_هنوز دارم نگا میکنم
لبخندی زد
رضا:پس بیا با هم دو تایی بگردیم خوبه
سری تکون دادم که با هم رفتیم که اون زن هم پشتمون میومدن
از بازو های رضا اویزون بودم
_این قرار تا اخر راه باهامون بیاد
رضا: کی
چشم غره ای رفتم
_خودت میدونی کی رو میگم
تک خنده ای کرد
رضا: چیه حسودیت شد خانومم
_نه لازم نمیبینم حسودی کنم
رضا: اون که معلومه.....از اونجایی که میدونم چیز ساده میپسندی این چطوره
نگاهی به لباس کردم بدک نبود ولی با زور رضا چند تایی لباس عروس پوشیدم که باب
پسندم نبود ولی یکیشون خیلی چشم رو گرفته بود
زن: دوس نداشتی اینو
_نه ولی این یکی رو اره
رضا: کو کجاس
از هول بودنش خندم گرفته بود
_اونی که تن مانکن
زن: چشم الان خدمت تون میارم پشت کارکنه رفتم وقتی پوشیدم خودم تو اینه دیدم
این یکی محشره بود (تو اسلاید گذاشتم)
با اینکه بالاش باز بود ولی عالی بود
زن: بگم اول همسرتون بیان
باشه ای زیر لب گفتم که سریع از دیدم خارج شد 2مین بعد با سوت رضا برگشتم سمتش
خیلی دوس داشتم ببینم نظرش چیه
رضا:....
.
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part75
#paniz
به ویترین های پاساژ نگاه میکردم که رضا دستش رو دور شونه هام انداخت
رضا: کدومش رو دوس داری
_میدونی که این ازدواج واقعی نیس
رضا نگاهی به پشت کرد وقتی مطمئن شد سمتم برگشت
رضا: هیشش رز وحشی الان میشنون
_مگه دروغ میگم
رضا: تو فک کردی طلاقت دادم تموم میشه همه چیز نخیرم چیزی که بر من باشه بر منه اگه خودمم نخام فهمیدی
دندون قرچه ای رفتم
و انگشت اشارم رو سمتش گرفتم
_منو نگا کن اولن من اشیا نیستم داری میگی بر منه دومن این زندگیه من نه تو مردک ثانین بعد طلاق من نسبتی به تو ندارم به جز دوست فهمیدی
چشمکی تحویلم داد انگشتم رو با دستش پس زد
رضا: اینا به کنار بعد طلاق نمیزارم هیچ نر خری دور ور عروسکم بگرده
نفس عمیقی کشیدم
_ببین
رضا: ببین نداریم بیا اینجا ببین خوبه
دستم رو کشید با هم رفتیم داخل مزون که دخترا ها هم پشتمون اومدن
یکی از کارکنان خانم اومد جلو و با چشم چرونی به رضا نگا میکرد
چشم غره ای به هردوشون رفتم
رفتم کنار نیکا تا با هم به لباس عروس ها رو نگا کنیم
نیکا: چیه شوهرت رو دزدیدن
نگاهی بهش کردم که داشت با خانمه گرم میگرفت
_نگا کنه چطوری با هم حرف میزنن
نیکا: ولشون کن تو چی دوس داری
شونه ای بالا انداختم
_نمیدونم یه لباس سبک و ساده زیاد پف نداشته باشه یکمم ازاد
مهشاد: اوها پس بگو لباس مجلسی میخای نه لباس عروس
_هر چی ساده باشه شیک تره به نظر من
دیانا: خاهر من یه بار بیشتر عروس نمیشی که
پوزخنده ی تلخی به خودم زدم چی فکر میکنن چی قراره بشه
نفسی گرفتم که رضا با اون زن اومد کنارمون
رضا: کدوم رو پسندیدی
پشت پلک نازکی کردم و
_هنوز دارم نگا میکنم
لبخندی زد
رضا:پس بیا با هم دو تایی بگردیم خوبه
سری تکون دادم که با هم رفتیم که اون زن هم پشتمون میومدن
از بازو های رضا اویزون بودم
_این قرار تا اخر راه باهامون بیاد
رضا: کی
چشم غره ای رفتم
_خودت میدونی کی رو میگم
تک خنده ای کرد
رضا: چیه حسودیت شد خانومم
_نه لازم نمیبینم حسودی کنم
رضا: اون که معلومه.....از اونجایی که میدونم چیز ساده میپسندی این چطوره
نگاهی به لباس کردم بدک نبود ولی با زور رضا چند تایی لباس عروس پوشیدم که باب
پسندم نبود ولی یکیشون خیلی چشم رو گرفته بود
زن: دوس نداشتی اینو
_نه ولی این یکی رو اره
رضا: کو کجاس
از هول بودنش خندم گرفته بود
_اونی که تن مانکن
زن: چشم الان خدمت تون میارم پشت کارکنه رفتم وقتی پوشیدم خودم تو اینه دیدم
این یکی محشره بود (تو اسلاید گذاشتم)
با اینکه بالاش باز بود ولی عالی بود
زن: بگم اول همسرتون بیان
باشه ای زیر لب گفتم که سریع از دیدم خارج شد 2مین بعد با سوت رضا برگشتم سمتش
خیلی دوس داشتم ببینم نظرش چیه
رضا:....
.
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۷.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.