پارت 3 ) خب بابت اینکه نبودم چون یادم رفته بود فیک مینویس
پارت 3 ) خب بابت اینکه نبودم چون یادم رفته بود فیک مینویسم😂🤝)
کره جنوبی 10و نیم صبح :
تهیونگ با دشواری از خواب بیدار شده بود و با دکمه های استین کت شلوارش که انگار مال خودش دوخته شده بود ور میرفت و از پله ها پایین میرفت که با صدای مادرش سر شرو به طرف اون داد
ماما ته :پسرم بیا خاله ات اومده!
ته :خالم؟
تهیونگ از اینکه خاله اش بعد چند سال بهش سر زده بود تعجب کرد و به سمتشون رفت
خاله :خوبه بزرگ شدی (جدی)
ماما ته: تهیونگ باید زودتر بری فرودگاه
ته:میشیم انقد ر
نپیچونید سریع بگید چی شده کار دارم
خاله:اومده کره ا/ت رو میگم دخترم!
تهیونگ :چی؟ (یکم بلند) شوخی میکنی دیگه نه؟ (نیشخند)
تهیونگ ویو:
ممکن نیست، اونم بعد 10 سال؟ اصلا نمیدونم حتی کجا بود! سریع از عمارت خارج شدم باید میرفتم دنبال عشق بچگیم!؟ یا نوجوونیم همه اون خاطرات الکی یادم میومدن فقط 14 سالم بود؛ اما دلم هنوز براش میرفت
ا/ت ویو:
صبح ساعت چهار صبح بیدار شدم لعنتی 3:33 باید بیدار میشدم کش و قوسی به خودم دادم امروز روزه بدبختیم بود چمدونم رو برداشتم زیاد اهل صبحونه نبودم پس نخوردم کارای لازم کردم و با اون دوست خ، رم رفتیم (استایل ا/ت اسلاید دو) حدود ۳:۳۰ تو راه بودیم و اون خ، ر رفت چون برادرش اومد دنبالش منم همینجوری زنگ زدم مادرم و گفت پسرخالم میاد اصن به یاد نمیارمش(تفاوت) تهیونگ، نکنه! نه ممکن نیست فقط شباهت اسمیه تهیونگو چه به این حرفا! حتما اگر اینجوری بود مادرم بهم میگفت قرار شد دستمو بالا ببرم که بردم
تهیونگ ویو:
سریع به فرودگاه رسیدم قرار بود دستشو بلند کنه که دسته یکی بیرون رفت دستای ظریفش دارای یه دستبند کهکشانی بود چشمام. رو به با پایین دادم و به سمتش رفتم وقتی برگشت همونطور که فکر میکردم اون با چشمای درشتش فوق العاده بود.
ا/ت:
ویو
وقتی دیدمش، وقتی دیدمش، اون پسره شاه بود قلبم مثل یه اسب میدویید
ا/ت:واقعا عوض شدی؛
ته,:استایلمی!
ا/ت چی؟
#فیک
کره جنوبی 10و نیم صبح :
تهیونگ با دشواری از خواب بیدار شده بود و با دکمه های استین کت شلوارش که انگار مال خودش دوخته شده بود ور میرفت و از پله ها پایین میرفت که با صدای مادرش سر شرو به طرف اون داد
ماما ته :پسرم بیا خاله ات اومده!
ته :خالم؟
تهیونگ از اینکه خاله اش بعد چند سال بهش سر زده بود تعجب کرد و به سمتشون رفت
خاله :خوبه بزرگ شدی (جدی)
ماما ته: تهیونگ باید زودتر بری فرودگاه
ته:میشیم انقد ر
نپیچونید سریع بگید چی شده کار دارم
خاله:اومده کره ا/ت رو میگم دخترم!
تهیونگ :چی؟ (یکم بلند) شوخی میکنی دیگه نه؟ (نیشخند)
تهیونگ ویو:
ممکن نیست، اونم بعد 10 سال؟ اصلا نمیدونم حتی کجا بود! سریع از عمارت خارج شدم باید میرفتم دنبال عشق بچگیم!؟ یا نوجوونیم همه اون خاطرات الکی یادم میومدن فقط 14 سالم بود؛ اما دلم هنوز براش میرفت
ا/ت ویو:
صبح ساعت چهار صبح بیدار شدم لعنتی 3:33 باید بیدار میشدم کش و قوسی به خودم دادم امروز روزه بدبختیم بود چمدونم رو برداشتم زیاد اهل صبحونه نبودم پس نخوردم کارای لازم کردم و با اون دوست خ، رم رفتیم (استایل ا/ت اسلاید دو) حدود ۳:۳۰ تو راه بودیم و اون خ، ر رفت چون برادرش اومد دنبالش منم همینجوری زنگ زدم مادرم و گفت پسرخالم میاد اصن به یاد نمیارمش(تفاوت) تهیونگ، نکنه! نه ممکن نیست فقط شباهت اسمیه تهیونگو چه به این حرفا! حتما اگر اینجوری بود مادرم بهم میگفت قرار شد دستمو بالا ببرم که بردم
تهیونگ ویو:
سریع به فرودگاه رسیدم قرار بود دستشو بلند کنه که دسته یکی بیرون رفت دستای ظریفش دارای یه دستبند کهکشانی بود چشمام. رو به با پایین دادم و به سمتش رفتم وقتی برگشت همونطور که فکر میکردم اون با چشمای درشتش فوق العاده بود.
ا/ت:
ویو
وقتی دیدمش، وقتی دیدمش، اون پسره شاه بود قلبم مثل یه اسب میدویید
ا/ت:واقعا عوض شدی؛
ته,:استایلمی!
ا/ت چی؟
#فیک
۶.۶k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.