پارت 1
پارت 1
پادشاه(همون جونگکوک) : من ندیمه رو که الان ندیمه ی توعه دوست دارم
و بخاطر حفظ خاندان سلطنتی مژبور شدم بات ازدواج کنم
وگرنه هیچ علاقه ای بهت ندارم
ملکه: چ.. چییییی
پادشاه: شنیدی که.
لبخند تنفر *
ملکه: باش فهمیدم
ناراحت*
پادشاه: خوبه
رفت*
شب شد*
ملکه پادشاه رو با ندیمه اش رو تخت
زیر پتو و در حال .....اهم...میبینه
برادر(تهیونگ) پادشاه اومد و جلو چشتو گرفت و بغلت کرد و بردت تو اتاقت .
تهیونگ: گریه نکنید ملکه
میدونم درد ناکه
اما شما باید قوی باشید
ات فقد تو بغل تهیونگ گریه میکرد*
تهیونگ: راستش ملکه
ات: میشه ملکه صدام نزنی
من اسم دارم
تهیونگ: چشم ات...
ات: رسمی هم صحبت نکن متنفر
تهیونگ: باشه ات
لبخند*
ات: خوب راستش چی؟؟
پادشاه(همون جونگکوک) : من ندیمه رو که الان ندیمه ی توعه دوست دارم
و بخاطر حفظ خاندان سلطنتی مژبور شدم بات ازدواج کنم
وگرنه هیچ علاقه ای بهت ندارم
ملکه: چ.. چییییی
پادشاه: شنیدی که.
لبخند تنفر *
ملکه: باش فهمیدم
ناراحت*
پادشاه: خوبه
رفت*
شب شد*
ملکه پادشاه رو با ندیمه اش رو تخت
زیر پتو و در حال .....اهم...میبینه
برادر(تهیونگ) پادشاه اومد و جلو چشتو گرفت و بغلت کرد و بردت تو اتاقت .
تهیونگ: گریه نکنید ملکه
میدونم درد ناکه
اما شما باید قوی باشید
ات فقد تو بغل تهیونگ گریه میکرد*
تهیونگ: راستش ملکه
ات: میشه ملکه صدام نزنی
من اسم دارم
تهیونگ: چشم ات...
ات: رسمی هم صحبت نکن متنفر
تهیونگ: باشه ات
لبخند*
ات: خوب راستش چی؟؟
۶۸۶
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.