فیک:"بزار نجاتت بدم"۲۱
تهیونگ سر هم ده تا کتشلوار داشت و تعداد بیشماری هودی و تیشرت !
*اونماز نوع برند و خفنش*
تهیونگ رفت بیرون تا جونگ کوم لباسشو عوض کنه
جونگ هم بعد چند مین یا یه شلوار لی مدل پاره یه تیشرت و یه کوله پشتی که یه وری انداخته بودش اومد بیرون
تهیونگ: واو...خیلی بهتمیاد ! اون کوله رو از کجا پیدا کردی؟
جونگ کوک: کنار همین لباسا ولو بود...اینم میشه ببرم؟
تهیونگ: آره حتما ! فقط مال دبیرستانمه ! مشکلی نداری؟
جونگ کوک نگاهی به کوله پشتی انداخت و با چهرهای بامزه و متعجب رو به تهیونگ کرد:
این...این...چطور اینقدر سالمه!؟
تهیونگ: از بچگی تونگه داشتن وسایل خوب بودم...کیفای دبستانمم مامانم نگه داشته !
جونگ کوک به یاد وسایل خودش که یه سالم دووم نمیاورد افتاد و در افق محو گشت
تهیونگ: خب پس...اینارم میدم خشکشویی بعدشم میدم فردا بیارن دم در خونت
جونگ کوک:اکی!
.
.
.
فردا شد و از با چهرهای خابالو و موهایی که برعکس همیشه باز بود وارد دانشگاه شد
دیروز که از بیمارستان مرخص شده بود کوتاهشون کرده بود و با وجود بهم ریختگیش
خیلی بهش میومد !
ولی یه جای کار میلنگید...
کسی ایندفعه بعد ورود ا.ت خودشو خیس نکرد
یا از ترس و دستپاچگی نرفت تو دیوار!
در اصل اصلا کسی اونجا نبود !
ا.ت کمی که جلو تر رفت صدای جیغ دخترا و حرف زدن پسرارو شنید
ولی این یونگی نبود که دورش جمع شده بودن!
×اوپااااا تو چقدر جذابیییی
×چه اسم خفنیییی جونگ کوک اوپااااا
ا.ت نزدیک رفت و جونگ کوک رو با تیپی که هیچوقت ندیده بود دید
کل دخترا دورش جمع شده بودن و جونگ کوک داشت باهاشون خوش بش میکرد
این واقعا خون ا.ت رو به جوش میاورد
یکیشون بهش نزدیک ترشد و از بازوش گرفت:
جونگ کوکاح....بدنت خیلی خوش فرمه !
ا.ت تا این صحنه رو دید نزدیک دختره و یه مشت حوالش کرد و صورتش پر خون کرد!
جونگ کوک رو سمت خودش کشید و گفت:
آهای نفله ها! دوباره ببینم به اموالم نزدیک شدید وسط حیاط تک تکتونو سلاخی میکنم !
.
.
.
계속
*اونماز نوع برند و خفنش*
تهیونگ رفت بیرون تا جونگ کوم لباسشو عوض کنه
جونگ هم بعد چند مین یا یه شلوار لی مدل پاره یه تیشرت و یه کوله پشتی که یه وری انداخته بودش اومد بیرون
تهیونگ: واو...خیلی بهتمیاد ! اون کوله رو از کجا پیدا کردی؟
جونگ کوک: کنار همین لباسا ولو بود...اینم میشه ببرم؟
تهیونگ: آره حتما ! فقط مال دبیرستانمه ! مشکلی نداری؟
جونگ کوک نگاهی به کوله پشتی انداخت و با چهرهای بامزه و متعجب رو به تهیونگ کرد:
این...این...چطور اینقدر سالمه!؟
تهیونگ: از بچگی تونگه داشتن وسایل خوب بودم...کیفای دبستانمم مامانم نگه داشته !
جونگ کوک به یاد وسایل خودش که یه سالم دووم نمیاورد افتاد و در افق محو گشت
تهیونگ: خب پس...اینارم میدم خشکشویی بعدشم میدم فردا بیارن دم در خونت
جونگ کوک:اکی!
.
.
.
فردا شد و از با چهرهای خابالو و موهایی که برعکس همیشه باز بود وارد دانشگاه شد
دیروز که از بیمارستان مرخص شده بود کوتاهشون کرده بود و با وجود بهم ریختگیش
خیلی بهش میومد !
ولی یه جای کار میلنگید...
کسی ایندفعه بعد ورود ا.ت خودشو خیس نکرد
یا از ترس و دستپاچگی نرفت تو دیوار!
در اصل اصلا کسی اونجا نبود !
ا.ت کمی که جلو تر رفت صدای جیغ دخترا و حرف زدن پسرارو شنید
ولی این یونگی نبود که دورش جمع شده بودن!
×اوپااااا تو چقدر جذابیییی
×چه اسم خفنیییی جونگ کوک اوپااااا
ا.ت نزدیک رفت و جونگ کوک رو با تیپی که هیچوقت ندیده بود دید
کل دخترا دورش جمع شده بودن و جونگ کوک داشت باهاشون خوش بش میکرد
این واقعا خون ا.ت رو به جوش میاورد
یکیشون بهش نزدیک ترشد و از بازوش گرفت:
جونگ کوکاح....بدنت خیلی خوش فرمه !
ا.ت تا این صحنه رو دید نزدیک دختره و یه مشت حوالش کرد و صورتش پر خون کرد!
جونگ کوک رو سمت خودش کشید و گفت:
آهای نفله ها! دوباره ببینم به اموالم نزدیک شدید وسط حیاط تک تکتونو سلاخی میکنم !
.
.
.
계속
۴۱.۵k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.